زاگاه- جسیکا کورنول زمان زایمانش ساکت بود. در حین زایمان دوقلوهایش با ابزارهای زایمان فورسپس، دچار خونریزی شد. او زندگیاش را مدیون دکتری است که دستش را وارد رحم او کرد تا جفتش را خارج کند.
یکی از پسران او سریعا به بخش مراقبتهای ویژه نوزادان منتقل شد. «نمیتوانستم حرف بزنم» او در کتاب «یادداشتهای تولد» -خاطراتش از بهبودی از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) – مینویسد: « اصلا نمیتوانستم چیزی بگویم.»
کورنول اکنون میداند که در طول زایمان وارد حالت اختلال تجزیهای یا مسخ شخصیت(۱) شد. «من تقریباً از همان لحظههای شروع زایمان احساس کردم از بدنم جدا شدم، بسیاری از ماماها میگفتند که خیلی ساکت بودم و درد را به خوبی تحمل کردم. کتاب او، روایتی شاعرانه و درونی از سفر او به سمت تشخیص و درمان، و یک کیفرخواست تقریبا اهانتبار از فقدان دانشوتحقیق در مورد آسیبهای ناشی از تولد، در ابتدا قرار بود عنوانش چنین باشد: «جایی که هیچ کلمهای نیست»
از زمانی که زایمان کردهام خیلی به اهمیت کلمات و زبان فکر میکنم، به اینکه چگونه برقراری یک ارتباط خوب میتواند یک فرد را از آسیبهای روحیوروانی نجات دهد. متخصصان بهداشت روان به من میگویند: اغلب زمانی که بیماران (و پارتنرهای آنها) احساس میکنند که آن ارتباط لازم در لحظه زایمان وجود نداشته و از آنچه که برای آنها یا بدنشان اتفاق میافتاده، آگاهی نداشتهاند، علائم اختلال استرس بعد از سانحه یا پی دی اس دی میتواند ظاهر شود.
دکتر کیم توماس از انجمن «ترومای تولد» میگوید: «ترس شدید دلیل اصلی اختلال استرس بعد از سانحه است و بنابراین وقتی کسی احساس میکند که همهچیز از بیرون در حال کنترل شدن است، هیچکسی به او نمیگوید که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، کسی او را نمیشنود، مجموع همه اینها میتواند منجر به اختلال استرس پس از سانحه شود.»
بسیاری از زنان میگویند: «فکر میکردم نوزادم در آستانه مردن است» یا فکر میکنند که خودشان در شرف مرگ هستند، اما به نظر میرسد هیچیک از کارکنان بیمارستان از این احساسات مطلع نبودهاند.
« من یک فرد منطقی و معقول هستم که سختیهای زیادی را در حد خودم پشت سر گذاشتهام، اما بارداری چنان اضطرابی در من ایجاد کرد که سزارین را انتخاب کردم، چون مطمئن بودم فرزندم دارد میمیرد. من حتی این را در چیزی که به اشتباه «برنامه تولد» نامیده میشود، نوشتم. (هر چیز دیگری که در این طرح درخواست کردم رد شد، حتی درخواستم برای حضور همسرم تا پسرمان را نگه دارد).
در حین جراحی وحشتزده بودم و درحالی که درخواست داشتم که بطورکامل در جریان اتفاقات قرار بگیرم، اما کسی به من چیزی نمیگفت جز یک متخصص بیهوشی مهربان که ترسم را فهمیده بود و با من به خوبی رفتار کرد.
من شدیدا خونریزی کردم. وقتی ساعت ۳ صبح با سختی و زحمت به نوزادم شیر دادم، پرستار مرا سرزنش کرد. وقتی در تلاش بودم که به دستشویی بروم، یک پرستار دیگر در حضور سایر بیماران بر سرم فریاد زد. با این وجود، با در نظر گرفتن اتفاقاتی که ممکن بود بیفتد، خودم را خوششانس میدانم. پزشکان باید درک کنند که زایمان، چه به صورت طبیعی یا سزارین، اغلب یک تجربه بسیار ترسناک و همراه با احساس تنهایی است. علیرغم فشار شدیدی که ماماها تحمل میکردند، آنها تنها کسانی بودند (در کنار متخصص بیهوشی) که با دلسوزی و گرمی با من رفتار کردند.
مقاله ریانون لوسی کلوسلت من را به شدت تحت تأثیر قرار داد. دوقلوهای من بیش از ۲۵ سال پیش به دنیا آمدند، اما من احساس درماندگی میکردم و در حقیقت کمی آزرده بودم. بعد از ۲۱ ساعت صبر، من مطمئن شده بودم که مشکلی وجود دارد و در حالی که گریه میکردم به پزشک زنان التماس میکردم که سزارین کند، ولی او بر سر من فریاد زد که این تصمیمی بوده که او گرفته است.
گویی مانند یک نشانه، ضربان قلب قل دوم من متوقف شد ( در حالیکه قل اول قبلا در کانال زایمان گیر کرده بود.). هیاهویی بلند شد. جو با کمک دستگاه ساکشن کمکی، ونتوس، متولد شد (که اثرش مثل یک مارمولک کوچک روی سرش باقی ماند). متئو که در وضعیت بلیچ بود با پاهایش بیرون کشیده شد، خاکستری و بیجان و به کمک یک ماما و متخصص اطفال عالی احیا شد. درحالی که من را بخیه میزدند، متخصص زنان از من عذرخواهی کرد.
پسرهایم زنده ماندند ومن هم به افسردگی پس از زایمان دچار شدم. زایمان خطرناکترین رویداد طبیعی در زندگی انسان است . ما باید با کسانی که در پروسه زایمان هستند با عزت نفس، همدلی و احترام رفتار کنیم.
طبق یک مطالعه، یک سوم زنان تجربه زایمان خود را همراه با آسیبهای روحی یا تروما توصیف میکنند، اما تا همین چندی پیش، زایمان به عنوان رویدادی که میتواند موجب اختلال استرس پس از سانحه شود، در نظر گرفته نمیشد و این مساله در زایمان، عادی و طبیعی قلمداد میشد. براساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ۳، PTSD نتیجه رویدادهایی بود که «به طور کلی خارج از محدوده تجربه معمول انسانی بودند». این اعتقاد در سال ۲۰۱۳ از بین رفت. زایمان هنوز به صراحت به عنوان یک عامل استرسزای بالقوه ذکر نشده است، اگرچه کارشناسان در نهایت توافق دارند که میتواند باشد.
با این وجود، ترومای تولد اغلب به اشتباه به عنوان افسردگی پس از زایمان تشخیص داده میشود. دو سال طول کشید تا این مساله در مورد کورنول تشخیص داده شود، قبلا به او گفته شده بود که به افسردگی پس از زایمان مبتلا است، و مجددا، در جایی که باید مکالمه و ارتباط وجود میداشت با فقدان آن مواجه هستیم. آسیبهای روحی هنگام زایمان و حاملگی به سادگی در فهرست «رویدادهای زندگی» کورنول گنجانده نشده بود. این سوال برای او ایجاد شد که آیا «عدم وجود یک دستهبندی تروما که مرتبط با مادری باشد، تصادفی بوده یا از روی غفلت یا حذف عمدی است – یا اینکه تحقیقات هنوز به نتیجه نرسیده است؟
تماشای کورنول به عنوان یک دوست صمیمی، در تلاش برای بیان این تجربیات در قالب کلمات، حیرتانگیز بوده است. او در این مورد تنها نیست. در مواقع بسیاری، خیلی اتفاقی به آن اشاره میشود، مانند موقعیتی که زنی در کافه قهوهای به من داد و به کودک در زمین بازی روبرو اشاره کرد وگفت: «من فقط یکی دارم، چون آنها رحمام را بعد از زایمان بیرون آوردند.»
یافتن کلمات، ساختن یک روایت، برداشتن گامهای تدریجی است. من ایمیلهای بسیار زیادی از زنان مبتلا به آسیبهای روحی هنگام زایمان دریافت کردهام که اغلب گزارشهای دقیق و طولانی با استفاده از اصطلاحات پزشکی ارائه میدهند. اینها زنانی هستند که خواستهاند یادداشتهای شرح حال پزشکانشان را ببینند تا بفهمند چه اتفاقی برایشان افتاده است یا در جلسات بازبینی شرکت کردهاند. سؤالاتی که همواره پرسیده میشوند: «چرا به من گوش ندادند؟» «چرا کسی به من نگفت چه اتفاقی دارد میافتد؟» «چرا به درخواستهای من برای داروی آرامبخش توجهی نمیشد؟» (درخواست داروی مسکن و عدم تجویز آن یک موضوع تکراری است). «چرا فلان کار بدون رضایت من انجام شد؟»
گاهی اوقات نقصهای جدی در مراقبت وجود دارد، اما اغلب به نظر میرسد که یک زایمان آسیبزا با چنین شکافهای ارتباطی مشخص میشود. کورنول تاکید میکند که افزایش آگاهی از آسیبهای روحی ناشی از زایمان به معنای معرفی تصویری پلید و تهدیدآمیز از کادر پزشکی زحمتکش نیست، بلکه تلاش برای بهبود تجربه زایمان برای بیماران آینده است تا مجبور نباشیم این داستانها و روایات را بارها و بارها بشنویم. وارد شدن به یک حالت تجزیهای، همانطور که برای او اتفاق افتاد، همانطور که آسیبهای قبلی مانند خشونت جنسی نیز چنین است، نشانهای از PTSD آینده است. او گمان میکند که آموزش و کمک به پزشکان و ماماها برای شناسایی زنانی که بهطور غیرمعمولی در هنگام زایمان ساکت هستند، میتواند یک پیشرفت مثبت باشد.
توماس مطالعه موفقی را برجسته میکند که در آن زنانی که بسیار آسیبپذیر بودند، برچسب «هشدار روانشناسی» را روی یادداشتهای شرح حال زایمانشان دریافت کردند تا کارکنان پزشکی را از نگرانیهای سلامت روان آگاه کنند. کادر پزشکی را میتوان در مورد مهارتهای گوش دادن و شنیدن بیمار آموزش داد. البته بسیاری از متخصصان و کادر پزشکی هماکنون به اهمیت آن پی برده و برای یادگیری این مهارت اقدام کردهاند.
من در حال حاضر تلاش میکنم راهم را از طریق داستانها و روایتهای مربوط به زایمان که برایم ارسال کردهاند، پیدا کنم. هر کدام از آنها منحصر به فرد هستند، اما برخی جملات وجود دارد که بیشتر تکرار شدهاند و در مورد همه این زنان صدق میکند، مانند این جمله از مادر سه فرزند که تقریباً در حین زایمان جان خود را از دست داد و اکنون با مشکلات سلامتی جدی و همیشگی زندگی میکند: «مهمترین چیزی که من را بیش از همه ناراحت میکند. این است که به من گوش ندادند و صدای مرا نشنیدند.»
زمان زیادی است که میدانیم چه چیزهایی برای جلوگیری از اختلال استرس پس از زایمان موثر هستند. چیزی که «مراقبت مستمر مامایی» نامیده میشود، و این روشی است که من و همکارانم بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۹ در مرکز تمرینهای خلاقانه مامایی آلبانی در جنوب لندن تمرین کردیم. شناختن زنی که تحت مراقبت شماست، انتظار کشیدن همراه او برای زایمانش، حمایت از او در طول زایمان و در هفتههای مهم اولیه پس از زایمان – همه اینها به ایجاد احساس امنیت کمک میکند که متاسفانه در خدمات زایمان فعلی ما وجود ندارد.
پانوشت:
منابع: