زاگاه- قبلا (از انقلاب) میگفتم نه! بعد انقلاب از راه رسید و من شروع کردم به گفتن «من میخواهم!»
اگر زنان آتشفشان هستند، آنطور که اوپسالا. ک. لگین یکبار گفت، وقتی فوران کنند، چه اتفاقی میافتد؟ مردسالاری نابود میشود، این اتفاقی است که میافتد.
نسخه بلندتر، زمانی است که دخترها از صرف نه گفتن، به بیان خواستههایشان میرسند، و آیا چیزی نفسگیرتر از اینکه دختران مدرسهای فریاد سر دهند که «مردسالاری گم شو»، وجود دارد؟
تماشای یک انقلاب شبیه خیره شدن به خورشید است؛ تصویر شما را از زندگی بهم میریزد. هربار که چشمانتان را میبندید، اثرش هنوز وجود دارد و قلبتان را چنان به آواز درمیآورد که«نه» گفتن دیگر برایتان کافی نیست و «من میخواهم»، میشود عنوان آغازین لیست مطالباتی که میدانید لیاقتش را دارید.
من در ابتدا برای اولین کتابم« روسریها و پردههای بکارت: چرا خاورمیانه نیازمند انقلاب جنسی است؟» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، تقدیمنامهای نداشتم. ویراستاران از من میپرسیدند که آیا تمایل دارم حداقل یک چیزی بنویسم؟ انقلاب در کشور زادگاهم مصر قلب من را به آواز در آورده بود. دیدم که چطور این انقلاب با وعده مستکننده آزادی شروع شد و سپس به تباهی رسید. قلب من برای دخترها می تپید و هر روز روند اتفاقات را دنبال میکردم.
پس تقدیمنامه کتابم را اینگونه نوشتم:«به دختران خاورمیانه و شمال آفریقا، گستاخ باشید، شورش و نافرمانی کنید و بدانید که شما لایق آزادی هستید.»
و حالا که دارم طغیان خشم دختران مدرسهای در ایران را تماشا میکنم، احساس میکنم که گویی از خواب بیدار شدهام و دختران آنجا هستند. توجه کنید که نگفتم « انگار خواب آن را دیدهام» و« یا مردهام و به بهشت دخترانه رفتهام». نه، هیچکدام! من این دختران گستاخ، که شورش کردهاند و نافرمانی میکنند، را در بیداری میبینم. دخترانی از خاورمیانه!
دیدن دخترانی که حجاب از سر برداشته، در یک دست حجاب اجباریشان را گرفتهاند و با انگشت وسط دست دیگرشان مردسالاری را نشانه میگیرند، نشانهای از آگاهی آنان است. دخترانی که به جای رویاپردازی و خیال، در شکوهی کامل به طغیان آمدهاند.
من به دختران اشاره کردم و اصرار دارم روی اینکه انقلاب تنها در مورد تغییر رژیم نیست بلکه در مورد تغییر مردم است. اینکه افراد چطور تغییر میکنند. انقلابها برای مدت طولانی تنها در مورد مردان بودهاند، اینکه آنها چه میخواهند و چگونه به آن دست مییابند. چراکه مردسالاری حتی کلماتی را که استفاده میکنیم و مدلی که به قضایا مینگریم را نیز تعیین میکند.
برای مثال، قوانین و واژگان حقوق بشری، خشونت از طرف پارتنر را به عنوان شکنجه به رسمیت نمیشناسند بلکه آن را به عنوان خشونت خانگی معرفی میکنند. به شکل مشابهی، انقلاب به ندرت موفق تلقی میشود مگراینکه مردان بتوانند بگویند که رژیم را عوض کردهاند و بخشی از قدرت حکومت را به نفع خود بدزدند.
اما حالا زنان و دختران در ایران با طغیان خشمشان به میدان آمدهاند. لعنت به رژیمتان و لعنت به این سادهلوحی اگر فکر میکنید که اعتراض آنها قرار است با تغییر رژیم متوقف شود.
نقل قول ابتدایی این مقاله از نسما الخطاب است، وکیلی که وقتی من با او در قاهره برای یک مستند رادیو بی بی سی درباره زنان و انقلاب مصاحبه کردم، ۲۴ ساله بود.
«انقلاب درونی و شخصی من وقتی ۱۲ یا ۱۳ساله بودم آغاز شد، من شروع به نه گفتن به خیلی از چیزها در خانواده کردم، علیه ناقصسازی جنسی زنان جنگیدم، چیزی که وقتی ۹ ساله بودم برای خودم اتفاق افتاده بود. به خانوادهام گفتم اگر اینکار را با خواهر کوچترم بکنید، این خانه را روی سرتان خراب میکنم.»
« قبل از انقلاب ۲۰۱۱ من میگفتم «نه» و بعد انقلاب فرارسید و من شروع کردم به گفتن خواستههایم. حالا راه حل این است، تقابل رودررو. بدون اینکه خانوادهام بدانند به میدان تحریر میرفتم و مادرم میگفت: دیگر حق نداری به خانه برگردی، من حالا ۲۴ سالهام. سالها جنگیدهام اما انقلاب این مبارزه را به سطح دیگری برد.»
وقتی خانه خطرناکترین مکان برای زنان و دختران است، انقلاب علیه حکومت چه فایدهای دارد؟ فکر میکنید دخترانی که در ایران و در مدرسه، دینسالاران را کنار میزنند، وقتی به خانه میروند خشمشان را پشت در خانه میگذارند؟ فکر میکنید دخترانی که مدیر آموزش و پرورش را از مدرسه بیرون میکنند این جسارت را پس از پایان مدرسه در کیفشان میگذارند؟ آن دختران مدرسهای که فریاد مرگ بر دیکتاتور سر میدهند، به خانه نمیروند و دیکتاتور دیگری را آنجا نمیبینند؟
دختران خوب و سربراه، مردسالاری را به وحشت نمیاندازند. اینها دخترانی هستند که مردسالاری را ترساندهاند. فکر میکنید دختران دیگر در سراسر جهان اینها را نمیبینند و به این فکر نمیکنند که آنها هم میتوانند بخروشند؟ حتما دلیلی وجود دارد که خشم یکی از هفت گناه ضروری برای زنان و دختران است.
کنار هم قرارگرفتن این مبارزات و تجربیات است که انقلاب را به درون خانهها میآورد. انقلابی که بهمراتب سختتر است زیرا که همه دیکتاتورها شب به خانههایشان میروند. با اینحال این قیام، سرکشی و نافرمانی به ندرت جدی گرفته میشود زیرا انقلاب واقعی که رسانهها و کتابهای تاریخ ثبتش میکنند و به ما گفته میشود، آنی است که توسط مردان و برای مردان علیه حکومت اتفاق میافتد و تا وقتی رژیم عوض نشود، چیزی تغییر نکرده است.
وقتی کتاب «روسریها و پردههای بکارت؛ چرا خاورمیانه نیازمند انقلاب جنسی است» را مینوشتم از طرف برخی از مردان میشنیدم که حالا زمان خوبی برای فمینیسم نیست.
این مردها بدون ذرهای درک، از آسیبهای مردسالاری به خودشان حرف میزدند: «مردها هم اینجا آزاد نیستند » و جواب من همیشه این است: «درست است که حکومت به همه ما اعم از زن و مرد ظلم میکند، اما زنان هم توسط حکومت، هم در خیابان و هم در خانه سرکوب میشوند.»
این انقلابی علیه آن سهگانه پدرسالاری است که همه ما را آزاد خواهد کرد. آیا فکر میکنید دختران مدرسهای در ایران با آن طغیان باشکوه و بینظیرشان، هرگز مانند قبل خواهند شد؟
من خشم و عزمی را میبینم که مهارنشدنی است. انگشتهای میانی این دختران را که بلند شده و بر مردسالاری لعنت میفرستد را میبینم. و میدانم که هر زن و دختری در کشورهای اطراف ایران این صدا را شنیده است. انقلاب و مبارزه واقعی، میان مردسالاریای است که توسط حکومت، خانه و خیابان پایهگذاری شده و حمایت میشود و زنان و دخترانی که دیگر وضعیت موجود را نمیپذیرند.
چنین فرضیهای فمینیستی است.
ما آتشفشانیم. وقتی ما زنان تجربیاتمان را به عنوان حقانیت و حقیقت انسانیمان ارائه میدهیم، همه نقشهها تغییر میکنند. قلههای جدیدی وجود دارند. چیزی که من میخواهم، شنیدن صدای طغیان و خروش شماست. اورسولا ک.لگین به زنان جوانی که در سال ۱۹۸۶ برای فارغ التحصیلی آماده میشدند، گفت: «شما جوانان مانت سنت هلنس که نمیدانید چه قدرتی درونتان است، من میخواهم صدایتان را بشنوم.»
شکوه و قدرت برای زنان در ایران که در انقلابی که آغاز کرده و آن را به پیش میبرند روایت غالب را بدست گرفتهاند، به سوژه و ابژه تبدیل شدهاند.
شکوه و قدرت از آن دختران ، خشم و جسارت و بیباکیشان، گستاخی و سرکشی و نافرمانیشان و مهمتر از همه آگاهیشان به اینکه سزاوار آزادی هستند.
نویسنده: منی الطحاوی
منبع: