نویسنده: تیبا بنیاد
در صفحات اجتماعی، روزنامهها، پستهای پربازدید اینستاگرامی و توئیتر بارها با گروهی مواجه شدهایم که با اضطراب از بازار مکاره [۱] «تجارت جنین و تخمک»، «مادران اجارهای»[۲] یا هر نوع اقتصاد غیررسمی دیگری در حوزه باروری سخن میگویند. اطلاعاتی که در این باره وارد عرصه عمومی میشود اغلب با گفتمان قربانیانگاری زنانِ مشارکتکننده در شیوههای درمان ناباروری همراه است. اما برای درک واقعگرایانه این موضوع بهتر است زاویه دید را کمی گسترش دهیم. استفاده درمانی از گامت اهدایی (سلول جنسی مرد یا زن) و جایگزینی رحم[۳] در حقیقت بخشی از یک شبکه درهمتنیده تکنولوژیکی، زیستپزشکی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و جنسیتی است که در احقاق حق باروری افرادی که ناخواسته بیفرزند ماندهاند نقش مهمی ایفا میکند. در این نوع درمان ناباروری که با عنوان «کمک به باروری از طریق شخص سوم»[۴] شناخته میشود با دو گروه اصلی مواجهیم: زنان و مردانی که قصد والد شدن دارند[۵] و زنانی که تأمینکننده سلولهای جنسی یا رحم جایگزین هستند.
واقعیت آن است که کلینیکهای خصوصی درمان ناباروری با منطق بازار در حال افزایشاند و روزبهروز نیاز بیشتری به «مواد اولیه» یعنی تخمک اهدایی و رحم جایگزین احساس میشود. اما کلینیکها، بهدلیل پیچیدگیهای احتمالی، از معرفی اهداکنندگان به بیماران خودداری میکنند. همزمان، اصرار به نادیده گرفتن مبادلات مالی و نامرئی کردن حضور اهداکنندگان، فضا را برای فعالیت اقتصادی غیررسمی واسطهها که جای آژانسهای رسمی استخدام اهداکنندگان در غرب را گرفتهاند باز گذاشته است. در این میان، زنان فرودستی که عموماً کار رسمی و درآمد دائمی ندارند وارد این عرصه میشوند و بدنهای خود را داوطلبانه و مکرر آماده بهرهکشی زیستی میکنند. از همین رو، درک این مشارکت در قالب عدالت باروری اهمیت مییابد.
عدالت باروری
شرمیلا رودراپا[۱۴] جامعهشناس و فمینیست امریکایی ـ هندی در کتاب خود زندگی ارزان (۲۰۱۵)[۱۵] با رویکردی مردمنگارانه اهمیت تمرکز بر عدالت باروری را در زندگی زنانی گوشزد میکند که بهعنوان مادر جایگزین یا اهداکننده تخمک در کلینیکهای جهانی کمک به باروری[۱۶] در هند مشغول به کار هستند. این زنان، بهدلیل کاستیهای مادی در زندگی روزمره و ناتوانی در امرار معاش، بهسمت فروش تخمک یا جایگزینی رحم کشانده میشوند. انتخابهای زنان در مورد باروریشان را نباید فقط از جنبه مشارکت در یک امر زیستپزشکی، بلکه باید در بستر واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی فهم کرد. بنابراین، از دیدگاه رودراپا، مسئله عدالت باروری مهمتر از حقوق باروری است، زیرا عدالت یک چارچوب نظری ارائه میدهد که فقط به حق انتخاب توجه ندارد و نابرابریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در شکل گرفتنِ امکان دسترسی به یک زندگی خوب و تنیدگی آن با مفهوم باروری نیز در نظر دارد. این عدالت در تمامیتی تعریف میشود که زندگی زنان را در عرصه خصوصی و عمومی در بر میگیرد و زندگی بهتری برای آنان به ارمغان میآورد (رودراپا، ۲۰۱۵، ۲۰۲۱[۱۷]).
در شرایط اقتصادی ایران نیز به دلیل ضعف نظامهای همگانی رفاه اجتماعی که ازجمله در کمبود مراکز عمومی نگهداری از کودکان، محدودیت دسترسی به درآمد بیکاری، و نرخ پایین اشتغال جوانان و بهویژه زنان نمود مییابد، اهدای تخمک یا رحم جایگزین به انتخابی برای کسب درآمد در بین زنان تبدیل شده است. باید توجه داشت که در ایران تجربه یک بار ازدواج و داشتن حداقل یک فرزند مهمترین شرط اهدا کردن تخمک یا مادر جایگزین شدن است. برخورداری از این ویژگیها خود بستری برای مشارکت گروهی از زنان شده است که عموماً بهتنهایی سرپرست و مسئول تأمین معیشت فرزندانشان هستند. مجموعه این شرایط استفاده از تواناییهای زیستی و طبیعی بدن را به روشی برای کسب درآمد شرافتمندانه اما اغلب پرخطر و تهاجمی تبدیل کرده است. در نتیجه برخی زنان، با تصور اینکه ورود به این بازار میتواند زندگیشان را از نابسامانی اقتصادی به ثباتی هرچند ناپایدار برساند، دست به این انتخاب میزنند و لزوماً نمیتوان انتخابشان را در چارچوب حق باروری و حق آنها بر بدن خود معنا کرد. هرچند شیوههای درمان ناباروری به کمک شخص سوم بر مبنای احترام کامل به زن و انصاف بنا شدهاند و هیچیک از نظامهای درمانی فردی را وادار به حضور و مشارکت در این فرایند نمیکنند، همین انتخاب در بستر مجموعه عواملی درهمتنیده ازجمله نابرابریهای طبقاتی و جنسیتی شکل میگیرد.
در تقاطع کار زیستی و عدالت باروری
با توجه به شکلگیری قشربندی باروری[۱۸] در بستر تجاریسازی، خصوصیسازی و دسترسی وسیع طبقه متوسط به بالا به تکنولوژیهای کمکباروری در سطح جهانی، متفکران این حوزه معتقدند که لازمه آغاز حرکت به سمت حداقلهای عدالت باروری تحلیل و تفسیر ورود زنان بهعنوان اهداکننده یا مادر جایگزین در قالب کار بازتولیدی است. کاترین والدبی[۱۹] و ملیندا کوپر[۲۰]، دو جامعهشناس که بر جنسیت و کار تمرکز دارند، با تکیه بر آثار نظریهپردازان فمینیست درباره کار بازتولیدی پیشنهاد میکنند که برای تحلیل و درک درستتر پیچیدگیهای زیستسیاست، تولید مثل و مشارکت زنان در کلینیکهای زیستپزشکی[۲۱]، این کنشها کار در نظر گرفته شوند. از دیدگاه آنان، این فعالیتها «شکلی واقعی از کار بازتولیدی و وابسته به بدن هستند. نوعی از کار که بهصورت سنتی در دسترس زنان بوده اما اخیراً در قالب گفتمان پزشکی، تکنولوژیکی و استانداردشده درآمده، تا جایی که میتوان آنها را در سطح جهانی سازماندهی کرد» (والدبی و کوپر، ۲۰۰۸: ۵۹). آنها این نوع کار را «کار بالینی» یا «کار زیستی»[۲۲] مینامند، نوع زنانهشدهای از کار در حوزه اقتصاد زیستی که نهادهای قانونگذار آن را به رسمیت نمیشناسند، درحالیکه زنانِ فراهمکننده کالای اولیه این حوزه (سلولهای جنسی و رحم) موظفاند از دستورهای پزشکی تجویزشده (آزمایشها، تزریقات و…) با دقت و نظم کامل پیروی کنند. بنابراین، این جامعهشناسان کار بالینی را یک شیوه تولید زیستپزشکی میدانند که خصوصیترین کارکردهای بدن را به کالاها و خدماتی قابل معامله تبدیل میکند (والدبی و کوپر، ۲۰۱۴)[۲۳].
اهداکنندگان تخمک و مادران جایگزین نقش اساسی در افزایش ارزش اقتصادی حوزه درمان ناباروری و تکنولوژیهای کمکباروری دارند، درحالیکه دسترسی به این درمانها عموماً برای خودشان و طبقهای که به آن تعلق دارند اگر نه ناممکن، ولی ناچیز است. در شرایط اقتصاد ریاضتی، زنان فرودست کار زیستی را یک «انتخاب» برای گذران زندگی در نظر میگیرند. در ایران نیز افزایش روزانه هزینههای زندگی و نبود نظام همگانی رفاه اجتماعی از عوامل اصلی چنین انتخابی هستند. بازار رو به گسترش اهدای تخمک و رحم جایگزین در اقتصاد غیررسمی ایران نشاندهنده حضور فعال زنانی است که معنای کارشان را در خیرخواهی خلاصه نمیکنند و به جنبههای مالی آن توجه دارند و باید کنش آنان را در کنار دیگر کارهای زنانهشده بازتولیدی مانند کار خانگی تفسیر کرد.
همچنین نگاه به این مسئله از منظر عدالت باروری نشان میدهد که هرچند این انتخاب داوطلبانه است، فرد اهداکننده از زمانی که با گیرنده به توافق میرسد اختیار تصمیمات مرتبط با بدنش (مانند انتخاب پزشک یا کلینیک) را بهکل از دست میدهد و تابع خواستههای پزشکیِ گیرنده میشود. گویی او با پذیرش کمک به زوجهایی که قصد والد شدن دارند به واسطی بیولوژیکی و غیرمستقل تقلیل مییابد که اختیار اندامهای باروری بدنش را ندارد. آنچه مانع خیررسانی یک کار زیستی مانند اهدای تخمک به همه عوامل درگیر میشود اهتمام روایتهای رسمی به تعریف آن با منطق اخلاقیات بخشندگی است که زنان را هدف قرار میدهد و مشارکت آنان را بیقیدوشرط به هدیه دادن و بخشیدن تعبیر میکند.
سیاستگذاران سلامت در بسیاری از کشورها ازجمله ایران معتقدند تجاری کردن این خدمات جایگاه و ارزش زنان را پایین میآورد، چراکه تعیین ارزش مادی برای لطف و مادرانگی و ازخودگذشتگی آنها ناممکن است. این گفتمان رسمی همچنین معتقد است با جلوگیری از انتقالات مالی از استثمار بدن زنان نیز جلوگیری میکند. اما همانطور که تجربه کشورهایی چون نپال و هند نشان میدهد، تمرکز و اصرار بر انساندوستانه بودن و جنبه هدیه و بخشش داشتن این خدمات به بیقانونی، هرجومرج و در نهایت استثمار زنان فرودستی که در این حوزه کار میکنند میانجامد. به عقیده رودراپا (۲۰۲۱)، در حقیقت، عمل انساندوستانه فقط در صورتی تحققپذیر است که دو طرف یعنی گیرنده و اهداکننده در سطح برابر از نظر اجتماعی و اقتصادی قرار داشته باشند، مانند زمانی که خواهری به خواهر دیگر تخمک اهدا میکند. ولی این الگوی رایجی نیست و رابطه بین دو گروه عمدتاً رابطه نامتقارن قدرت است، یعنی زنی از طبقه کارگر نیروی خود را برای فرزندآوری طبقه برخوردار صرف میکند.
تأکید سیاستگذاران بر رایگان و داوطلبانه بودن این شیوههای کمک به درمان ناباروری باعث کنارهگیری بسیاری از کلینیکها از دخالت در «پیوند دادن» اهداکننده مناسب به خانوادهها نیز شده است؛ اتفاقی که همانطور که گفته شد باعث اشتغال غیررسمی واسطههایی میشود که کارشان پیدا کردن اهداکننده تخمک یا رحم جایگزین برای خانوادههایی است که به آنها رجوع میکنند. تعامل واسطهها با خانوادهها بدون لحاظ کردن اهداکنندگان است و نادیده گرفتن نقش این افراد تبعاتی دارد، ازجمله مصالحه در مورد دستمزدشان. درحالیکه با به رسمیت شناختن واسطهها و زیرمجموعهای که با آن سروکار دارند میتوان از سلب مالکیتِ خدمات این کارگران بالینی تا حدودی جلوگیری کرد. همچنین تفسیر این کنش به کار و تعریف سازوکار قانونی برای آن مانع از نهادینه شدن ایده ازخودگذشتگی زنان میشود. این چرخش رویکرد همچنین میتواند در تعداد دفعاتی که زنان برای استخراج تخمکهایشان تحت درمانهای هورمونی قرار میگیرند تأثیرگذار باشد. در حال حاضر، بهدلیل فقدان روند ثبت همگانی اهداکنندگان، تعداد دفعات اهدای هر فرد نامشخص و در نتیجه پایش پیامدهای احتمالی پرخطر آن برای بدن این زنان دشوار است. اما اگر این فعالیت «کار» تعریف شود، از طریق طرحهای بیمه، دستمزد مناسب (حداقل دستمزد اداره کار) و نظارت بیشتر بر شرایط کار، اهداکنندگان و مادرهای جایگزین از حداقلهای حقوقی بهرهمند میشوند. هرچند این رویکرد نیز انتقادات و مسائل تناقضآمیزی بهدنبال دارد، بهجای منع تکنولوژیهای کمکباروری یا اصرار بر انساندوستانه بودن انگیزه زنان اهداکننده، باید به واقعیتها و کارکرد این شیوههای درمان بهعنوان بخشی پرسود در اقتصاد زیستی نگاه کرد.
در نهایت، به سؤال اصلی بازمیگردیم: چطور میتوان کمک به باروری از طریق شخص سوم را به عدالت باروری پیوند زد؟ همانطور که رودراپا استدلال میکند، عدالت باروری زمانی تحقق مییابد که نابرابریهای اقتصادی و سلسلهمراتب اجتماعی موجود در فضاهای درمان ناباروری از طریق نیروی انتقادی در تمام عرصههای این پراکسیس و رویه مورد نقد قرار گیرد. فقط اگر به معیار انتقادی دست یابیم، میتوانیم این تکنولوژیها را ابزاری برای تحقق عدالت باروری معرفی کنیم (رودراپا، ۲۰۲۱)، یعنی زمانی که احساسات و خواستهای زنان اهداکننده بهعنوان عواملی مهم و تأثیرگذار وارد معادله شوند و رفتاری محترمانه در انتظار آنها باشد. زمانی که این زنان و خانوادههایشان نیز بتوانند به نظام سلامت و درمان دسترسی کامل داشته باشند و نیازهای پزشکیشان رفع شود. این در حالی است که با خصوصیسازی هرچه بیشتر بخش درمان و سلامت، و اجرای این نوع تکنولوژیها در بیمارستانهای خصوصی، زنان کمتری سرمایه اقتصادی کافی برای دسترسی به این نوع درمانها دارند، چراکه هزینههای آن با بیمههای موجود پوشش داده نمیشود.[۲۴] از سوی دیگر، اهداکنندگان نیز فقط پس از پایان موفقیتآمیز کار خود، یعنی تولید تعداد مشخصی تخمکِ باکیفیت که قابلیت لقاح آزمایشگاهی داشته باشد، میتوانند دستمزد خود را دریافت کنند، درحالیکه چنین منبع درآمدی، بهسبب تورم و افزایش روزافزون هزینههای زندگی، تغییر پایداری در زندگیشان ایجاد نمیکند. بدین ترتیب بهنظر میرسد بهجای سکوت در برابر چالشهای این نوع درمان پزشکی، و برای مبارزه با اضطراب و برچسب خوردن، شناخت عمیقتر از اهداکنندگان تخمک و مادران جایگزین بهعنوان کارگران زیستی و همچنین ایجاد تعاونیهای اهدا میتواند کارساز باشد.
منبع متن: مجله زنان امروز
پینوشتها
[۲]. https://www.isna.ir/news/1400060100275/
[۳]. در صحبت از فرایند اهدای تخمک یا استفاده از رحم جایگزین از این نکته غافل نیستم که یک تعریف و فرایند همسان وجود ندارد و مشارکتکنندگان ممکن است در هر کلینیک ناباروری و در هر بار طی کردن این فرایند تجربه متفاوتی را از سر بگذرانند. بنابراین هدف بههیچوجه ارائه تصویری همگون از به کارگیری این تکنولوژیهای پزشکی در ایران نیست.
[۴]. third party assisted reproduction
[۵]. intended parents
[۶]. pronatalist
[۷]. https://www.who.int/news-room/fact-sheets/detail/infertility
[۸]. به دلیل اجرا نشدن روش درمانی اهدای اسپرم در ایران، این مقاله به این تکنولوژی درمانی نمیپردازد که البته به معنای انکار وجود چنین امکانی نیست.
[۹]. clinical labour
[۱۰]. C. Waldby and M. Cooper (2008). “The biopolitics of reproduction”, Australian Feminist Studies ۵۵: ۵۷–۷۳٫
[۱۱]. reproductive labourers
[۱۲]. M. J. Abbasi-Shavazi, M. C. Inhorn, H. B. Razeghi-Nasrabad and G. Toloo (2008). “The ‘Iranian ART Revolution’: Infertility, assisted reproductive technology, and third-party donation in the Islamic Republic of Iran”, Journal of Middle East Women’s Studies ۴ (۲): ۱-۲۸.
[۱۳]. https://rc.majlis.ir/fa/law/show/125235
نک. ماده یک، بند پ.
[۱۴]. Sharmila Rudrappa
[۱۵]. S. Rudrappa (2015). Discounted Life: The Price of Global Surrogacy in India, NYU Press.
[۱۶]. global assisted reproductive clinics
[۱۷]. S. Rudrappa (2021). “The impossibility of gendered justice through surrogacy bans”, Current Sociology ۶۹ (۲): ۲۸۶-۲۹۹.
[۱۸]. reproductive stratification
[۱۹]. Cathrine Waldby
[۲۰]. Melinda Cooper
[۲۱]. biomedical clinics
[۲۲]. biolabour
[۲۳]. M. Cooper and C. Waldby (2014). “Clinical Labor”, in Clinical Labor, Duke University Press.