
زاگاه- این مطلب بخش دوم مقاله « میان سبز و سفید، مبارزات فمینیستی برای حق پایان بارداری در آرژانتین» است.
ما بارها کوشیدهایم این نکته را برای فمینیستهای خارج از کشور روشن کنیم: ما فمینیست هستیم، اما در اینجا همه … ناگزیرند … باید طرفی را انتخاب کنید. بسیاری از اعضای کارزار (برای حق پایان خودخواسته بارداری) گرایش چپ دارند، اما برخی دیگر از کریستینا کِرشنر حمایت میکنند. لوهانا، یک کنشگر ترنس است، اما همزمان به یکی از احزاب سیاسی چپ نیز تعلق دارد. سیاست در همهجای این کشور جاری است، از همان لحظه تولد آن را نفس میکشید. فمینیسم در آرژانتین … خب، متفاوت از شمال-جهانی است … سیاست در اینجا هر روز، بیپرده در برابر چشمان شما حضور دارد. (آگوستینا)
این بخش در پی آن است که چارچوبی مقدماتی برای صورتبندی جنبش فمینیستی آرژانتین فراهم آورد و همانطور که در نقلقول بالا بازتاب یافت، بر این نکته تأکید کند که فمینیسم را باید در نقطه تلاقی میان دستورکار خود جنبش فمینیستی و عرصه سیاست فهمید.
در سال ۲۰۰۷، آرژانتین برای نخستینبار در تاریخ خود صاحب یک رئیسجمهور زن شد: کریستینا کِرشنر که جانشین همسرش، نستور کِرشنر، گردید؛ او از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ ریاستجمهوری را بر عهده داشت. در دوران ریاستجمهوری کریستینا کِرشنر، نام آرژانتین در صدر خبرهای بینالمللی قرار گرفت؛ چراکه این کشور نخستین کشور آمریکای لاتین بود که ازدواج افراد همجنس را قانونی ساخت (قانون شماره ۲۶.۶۱۸، ۲۰۱۰) و یکی از پیشروترین قوانین هویت جنسیتی را به تصویب رساند (قانون شماره ۲۶.۷۴۳، ۲۰۱۲)؛ قانونی که حقوق بنیادین افراد ترنس را به رسمیت میشناخت.

ماریلا، فمینیستی با بیش از بیست سال سابقه کنشگری در حوزه حقوق جنسی و باروری، این دوره را با ارجاع به مفهوم رئالیسم جادویی آمریکای لاتین توصیف میکند:
«آن زمان بود که ما شعار «وقتی حقوق بشر به همه انسانها نمیرسد» را آغاز کردیم. گابریل گارسیا مارکز-رماننویس- دربارۀ رئالیسم جادویی آمریکای لاتین اینگونه گفته بود که او چیز تازهای را خلق نکرده، بلکه صرفاً آنچه را دیده بود روایت کرده است. اینجا هم چنین بود. از یک سو ازدواج همجنسها، قانون هویت جنسیتی و قانون کمکهای باروری؛ و از سوی دیگر، «نه، نه، نه» به پایان داوطلبانه بارداری.(با تأکید بر زبانِ بدن هنگام نه گفتن) »
هرچند دولت کِرشنر که در حوزه حقوق بشر عملکرد موفقی داشت، جرمزدایی از پایان داوطلبانه بارداری را پیش نبرد، اما تحولات مهمی رخ داد. در سال ۲۰۰۶، وزیر بهداشت، خینِس گونزالس گارسیا، حمایت خود را از سازمانهای زنان در موضوع جرمزدایی از پایان بارداری اعلام کرد و از قانونی (قانون شماره ۲۶.۱۵۰) پشتیبانی کرد که نخستین برنامه آموزش جامع جنسی در مدارس دولتی را بنیان گذاشت و توسعه داد.
واژه توهینآمیز «مادیان» (اسب ماده) بازتابدهنده جنسیتزدگی ریشهدار در بطن جناح راست است که بهطور سازمانیافته برای حمله به سیاستهای دولت کریستینا کِرشنر و مقاومت در برابر آنها به کار میرفت (روسو، ۲۰۱۱). به گفتۀ سیلویا، یکی از کنشگران فمینیستِ حامی دولت کِرشنر:« راستگراها از کریستینا نفرت دارند، زیرا او تجسم عدالت اجتماعی است و از همه مهمتر، چون زن است. درست است که لایحۀ پایان خودخواسته بارداری به تصویب نرسید، اما اصلاحات بسیار مهم دیگری تحقق یافت. به باور من تمرکز صرف بر موضوع پایان خودخواسته بارداری، به معنای عدم درک جایگاه محوری سیاستهای کریستینا در قبال زنان طبقه کارگر، حمایت او از حقوق بشر و سیاستهای فمینیستی است.»
برخی کنشگران و سازمانهای فمینیستی بر اعتماد به دولت کِرشنر و حمایت از آن تأکید میکردند و با شعارهایی چون «سپاس، کریستینا» یا «اگر به کریستینا حمله کنند، به همۀ ما حمله کردهاند»، بر مجموعهای از سیاستهایی انگشت میگذاشتند که جایگاه زنان و سیاست جنسیت را دگرگون ساخته بود. در حالی که دیگران همچنان بهویژه در موضوع حق پایان خودخواسته بارداری به انتقاد از دولت کِرشنر ادامه دادند. یا دقیقتر بگوییم، آنها همچنان تنشهای یک دولت حامی زنان را بررسی میکردند؛ دولتی که با تصویب قوانین و سیاستهای گوناگون در برابر کلیسای کاتولیک ایستاده بود، با این حال استدلالشان این بود که جامعۀ آرژانتین هنوز برای ورود به بحث پایان خودخواسته بارداری به بلوغ کافی نرسیده است (پچنی، ۲۰۰۵).
مائوریسیو ماکری، تاجر سرمایهدار، در انتخابات ۲۰۱۵ پیروز شد. پیروزی او برگرفته از نفرت شکلگرفته علیه کریستینا کرشنر به عنوان یک زن بود و همینطور مبتنی بر یک دستورکار نئولیبرال بر پایه برتری طبقه متوسط سفیدپوست، دگرجنسگرا در برابر دیگری که در قالب نژاد بازنمایی شده بود، شکل گرفت. یکی از نخستین اقدامات او کاهش بودجۀ برنامۀ ملی آموزش جامع جنسی بود که در نتیجه آن بسیاری از کارکنان برنامۀ حقوق باروری از کار برکنار شدند. (سارمیئِنتو، ۲۰۱۸).
این سیاستها برای فمینیستها چندان غافلگیرکننده نبود؛ چراکه موضع مائوریسیو ماکری و حزب او علیه تصویب کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان در سال ۲۰۰۶ علنی و آشکار شده بود.
اصطلاح پرده انحرافی از سوی شماری از کنشگران سیاسی بهکار رفت تا نشان دهد که گشایش بحث پارلمانی پیرامون حق پایان خودخواسته بارداری در سال ۲۰۱۸، در دوران دولت نولیبرال و نومحافظهکار ماکری، مسائل محوری همچون فقر فزاینده و نابرابریها را به حاشیه رانده است. اینکه یک دولت نولیبرال و محافظهکار بحث پارلمانی دربارۀ حق پایان خودخواسته بارداری را گشود، همچنین به منزله تهدیدی علیه کلیسای کاتولیک فهمیده شد؛ کلیسایی که تحت رهبری فرانسیسکو، پاپ آرژانتینی، رویکردی انتقادی به سیاستهای نولیبرال ماکری داشت.
آنتونیا، در مواجهه با این استدلال که رئیسجمهور ماکری از فمینیسم برای «بهرهبرداری» و پوشاندن شکافهای اصلی جامعه استفاده میکند، احساساتش را چنین توصیف میکند:
«خیلی عصبانیام… واقعاً خشمگین. این همه حرف درباره پرده انحرافی… انگار فمینیستها اینقدر بچه و سادهلوحاند که بتوانند وسیلهای برای راستها شوند تا انتقادها از سیاستهای نولیبرال دولت را خاموش سازند. کارزار برای حق پایان خودخواسته بارداری تاکنون با همه دولتها مذاکره کرده است، اما هرچه درباره حکومت ماکری و لایحه مربوط رخ دهد، ما بهعنوان فمینیست همچنان در خیابانها خواهیم ماند و علیه سیاستهای نولیبرال او و بیاعتناییاش نسبت به «یادآوری، حقیقت و عدالت» اعتراض خواهیم کرد.»
لایحه در نهایت در مجلس نمایندگان تصویب، اما در سنا رد شد.

بسیاری از فمینیستهایی که با آنان گفتوگو کردم، چه آنان که دستمال سبز داشتند و چه کسانی که بدنهایشان را با رنگ سبز -نماد کارزار- آراسته بودند، بر این باور بودند که با وجود رأی منفی سنای آرژانتین در هشتم اوت ۲۰۱۸ به لایحه، بسیج گسترده فمینیستی در خیابانها و حضور قدرتمند صداهای فمینیستی در رسانهها نشان داد که «ما همین حالا هم پیروز شدهایم» و آنها کاملاً درست میگفتند. پس از یک جلسه طولانی و نفسگیر، در دسامبر ۲۰۲۰، سنا همان لایحه پیشنهادی را به تصویب رساند و به قانون تبدیل شد؛ تصمیمی تاریخی در آمریکای لاتین کاتولیک. در همان روز، «قانون هزار روزه» نیز به تصویب رسید؛ قانونی که حمایتهایی را در دوران بارداری و نخستین سالهای فرزندپروری فراهم میکند.
اینترسکشنال و کوییر: کارزار (La Campaña) و موج سبز (La Marea Verde)
بسیار هیجانزده، تحتتأثیر، الهامگرفته، مفتخر، خوشحال، امیدوار … (با خنده) نمیدانم … ممکن نیست که به شما بگویم چه احساسی دارم، وقتی این زنان بسیار جوان و همچنین مردان بسیار جوان را میبینم، بیشترشان در دبیرستان هستند، با دستمال سبز در کولهپشتیهایشان، آنها بسیار زیبا هستند، با بدنهایی که سراسر به رنگ سبز نقاشی شده است… (با خنده) (جولیا).
جولیا از احساسی حرف میزند که بسیاری از فمینیستهایی که دههها برای حق پایان خودخواسته بارداری مبارزه کردند، هنگام مواجهه با حضور قدرتمند نسل جدید فمینیستها تجربه کردند؛ آنچه بعدها به «موج سبز» مشهور شد. موج سبز این امکان را فراهم کرد که بسیج جمعی برای حق پایان داوطلبانه بارداری نه تنها در خیابانها بلکه از طریق بدنهای خود کنشگران قابل مشاهده شود؛ شیوهای که با آنها سبزپوش (نماد کارزار) میشدند، بازتابی روشن از این سیاست بدن است.
این کارزار برای حق پایان خودخواسته بارداری به صورت قانونی، ایمن و رایگان[۱] شبکهای متشکل از گروههای فمینیستی و طیف متنوعی از کنشگران فمینیست است که از سال ۲۰۰۵ به هم پیوستهاند. آنها موفق شدند مساله حقوق باروری را در مرکز دستور کار فمینیستی قرار دهند و فعالیتهایی مانند آموزش جنسی به منظور پیشگری از بارداریهای ناخواسته و همچنین دسترسی قانونی و امن به امکان پایان خودخواسته بارداری را سازماندهی کنند. (کلدسکی، ۲۰۰۷؛ برنکوس، ۲۰۱۸؛ روسنبرگ، ۲۰۲۰).
مارتا، که اکنون در اواخر دهه شصت زندگی خود قرار دارد، سراسر عمر حرفهایاش را بهعنوان روانشناس گذرانده است. او در دوران دیکتاتوری نظامی ناگزیر به ترک آرژانتین شد و پس از گذار به دموکراسی در اوایل دهه ۱۹۹۰ از مکزیک بازگشت. من و مارتا رهسپار کنگره ملی آرژانتین هستیم تا در رویدادی شرکت کنیم که بسیاری آن را تاریخی میدانند: آغاز مناظره پارلمانی درمورد حق پایان خودخواسته بارداری با الهام از لایحهای که توسط کارزار تدوین شده است. در آرژانتین زنانِ اندکشماری که در اواخر دهه ۱۹۹۰، بیهیچ پشتیبانی، در گوشه خیابانها آشکارا خواستار حقوق باروری شدند را «پیشگامان تاریخی» مینامند. مارتا تلاش میکند تا احساسی مشترک را منعکس کند؛ این پیروزیِ احتمالی نه فورانِ ناگهانی یا «بهار فمینیستی»، بلکه پیامدِ تعهدی فمینیستی است که دههها تداوم داشته است:
«سالها دستمالهای سبز را در خانه نگه میداشتم، چون هیچکس به آنها توجهی نشان نمیداد، و اکنون… مردم در سوپرمارکت جلویم را میگیرند و میپرسند از کجا میشود یکی پیدا کرد… در حالی که ما دهههاست روی این مسئله کار کردهایم… وقتی رسانهها از «خیزش انفجاری فمینیستی» حرف میزنند، بسیار خشمگین میشوم، انگار که سازماندهیهای روزمره طی دههها وجود نداشته است؛ جلساتی که گاهی فقط سه نفر در آن حاضر میشدند، یا آن بعدازظهرهای سرد زمستان که پشت میزهای کارزار در خیابان مینشستیم و از رهگذران برای امضای دادخواستها حمایت جمع میکردیم؛ یادت هست کجا بود؟ در کورینتس و کایائو؟ زمانی که چپها ما را «خانمهایی با فهرستهای کوچک» مینامیدند: نوشتن پیشنویسهای قانونی؛ ایجاد شبکههایی با متخصصان سلامت؛ ساعتها و روزها گفتوگو و رایزنی مداوم با سُکوریستاس (گروهی که به کسانی که خواهان پایان دادن به بارداریشان بودند اطلاعات میدادند)، فمینیستهای مردمی، یا «کاتولیکهای مدافع حق انتخاب»، و گروههای مختلف چپ… برای محافظت از چارچوب فراگیر و پاسداشت خودمختاری کارزار… و رسانهها از یک «انفجار» حرف میزنند و بار دیگر تلاش فمینیستها را نامرئی میسازند.»

مارتا به تشریح مسائل بنیادینی میپردازد که برای درک مبارزه فمینیستی برای حق پایان خودخواسته بارداری در آرژانتین حائز اهمیت هستند. نخست، اهمیت نماد دستمال سبز، یا دقیقتر، اهمیت بهکارگیری این نماد در فضاهای عمومی، بهویژه میان فمینیستهای جوان امروزه. او همچنین بر بسیاری از راهبردهای توسعهیافته توسط کارزار تأکید دارد؛ از فعالیتهای گاه بسیار طاقتفرسا، مانند نشستن پشت میزهای کوچک در خیابان و درخواست حمایت از دادخواستها (اولین تجربهای که به یاد میآورد مربوط به سال ۱۹۸۵ بود، نه برای حق پایان داوطلبانه بارداری، بلکه برای حق طلاق و حضانت مشترک فرزندان) تا ایجاد شبکههایی با متخصصان سلامت و یادگیری زبان قانون از طریق نگارش پیشنویسهای قانونی مختلف (از جمله لایحه شماره ۱۴ در سال ۲۰۲۰).
در نهایت، او درباره ایجاد یک سازمان و همچنین بازتولید آن سخن میگوید؛ این سازمان با وجود سختگیری بسیار در پایبندی کامل به دستورکار کارزار، طیف گستردهای از کنشگریهای لزبینها، فمینیستها و سُکوریستاس را در بر میگیرد؛ کسانی که بیرون از چارچوب نهادهای دولتی عمل میکنند، خطوط تلفن اضطراری راه میاندازند، اطلاعات ارائه میدهند و از زنانی که تصمیم به استفاده از میزوپروستول (قرصی برای پایان بارداری) برای خاتمه دادن به بارداری خود میگیرند، پشتیبانی میکنند. مارتا همچنین به روشهای پیچیدهای اشاره میکند که کاتولیکهای طرفدار حق خاتمه دادن به بارداری[۲] به صورت قانونی بین سلسلهمراتب مذهبی و هویتهای دینی[۳] جابهجا میشوند، و دشواریهای حفظ موضعی مستقل خارج از احزاب سیاسی را توضیح میدهد، حتی اگر اکثر اعضای کارزار به طور کلی با چارچوب سیاسی سوسیالیستی، چپگرا یا کیرشنریستی شناسایی شوند.
پژوهش «میبل بلوچی» (۲۰۱۴) پژوهشگر فمینیست کوییر، با مرور جامع و نظاممند شبکههای پیچیده کنشگری، سازمانها، احزاب سیاسی و همکاریهای فردیِ فمینیستی نشان میدهد که در کانون کنشهای جمعی برای حق پایان داوطلبانه به بارداری قرار داشتند. اهمیت این کار در نشان دادن چگونگی شکلگیری جوامع فمینیستی در دل تناقضها و تنشهای جدی نهفته است؛ تضادهایی میان فمینیستهای حامی دولت کرشنر و آنان که بر ضرورت چارچوبی رادیکالتر و چپگرایانه پافشاری داشتند. بلوچی همچنین به روابط پیچیده میان فمینیستهای «خودمختار» (فعالانی مستقل از احزاب سیاسی) و فمینیستهای سازمانیافته در قالب احزاب سیاسی، میان فمینیستهایی که فعالیتشان بر راهبردهای پارلمانی و همکاری با متخصصان سلامت متمرکز بود و فمینیستهایی که از سنتهای آنارشیستی الهام میگرفتند و نیز میان فمینیستهایی که صرفاً بر «حقوق زنان» تمرکز داشتند و فمینیستهایی که از موفقیت جنبشهای ترنس در بازتعریف و گسترش مفهوم «زن» الهام گرفته بودند، میپردازد. در ادامه، پاتریشیا با اذعان به وجود این تنشها، بر اهمیت گفتوگو و ائتلافسازی تأکید میکند: «البته ما گاهی اختلافنظر داریم، و گاهی اوقات جنبش ترنس بیش از حد مطالبهگر بوده است. اما در این کشور، شما دوستان واقعی خود را در خیابانها میشناسید؛ همانها که بدنهایشان را به میدان میآورند. سازمانهای لزبین و سازمانهای ترنس همواره اینجا بودهاند؛ در خیابانها، در سختترین روزها، نه برای عکسهای تبلیغاتی تلویزیونی. ائتلافها دقیقاً به همین شیوه ساخته میشوند.»
طرح قانونی ارائهشده به کنگره آرژانتین از «زنان» و «افراد دارای توان بارداری» (اصطلاحی فراگیر برای اشاره به افرادی که توانایی بارداری دارند، از جمله ترنسها و نانباینریها) سخن میگوید. این امر بازتابدهنده گفتوگویی سازنده و ثمربخش (فرناندس، ۲۰۲۰) میان سنتهای پیشین کنشگری فمینیستی در حوزه حقوق باروری زنان و نسل تازهای از فعالان است که در چارچوب «عدالت باروری» که حقوق باروری را با ابعاد نژادی، طبقاتی و جنسیتی پیوند میزند، فعالیت میکنند؛ رویکردی که به تعبیر ساتن و بورلند (۲۰۱۸)، به معنای «کوئیرسازی حق پایان خودخواسته به بارداری» است.
ماریـا آلیسیا گوتیرس (۱۹۹۸، ۲۰۱۱)، پژوهشگر فمینیست و مطالعات فرهنگی، در خوانش خود از کارزار، دو محور اصلی را شناسایی میکند که در بطن مباحثات درباره «شهروندی جنسیتی» و «عدالت اجتماعی» قرار دارند. نخستین محور، استدلالی بنیادین است مبنی بر اینکه پایان خودخواسته بارداری مسئلهای در پیوند با «عدالت طبقاتی» است: پژوهشها نشان میدهد میان زنانی که در اثر سقط جنین غیرایمن جان خود را از دست میدهند و زنانی که به دلیل فقدان منابع مالی قادر به پرداخت هزینه خاتمه امن اما غیرقانونی بارداری در کلینیکهای خصوصی نیستند، همبستگی معناداری وجود دارد. دوم، گوتیرس بر ضرورت گسترش دموکراسی به قلمرو «بدنهای زنان» تأکید میکند و استدلال میورزد که حق زن برای انتخاب درباره بدن خویش، در کانون توانایی او برای کنش بهمثابه یک شهروند در یک دولتـملت دموکراتیک قرار دارد. به بیان دیگر، این مبارزه برای حق پایان خودخواسته بارداری در چارچوب «عدالت باروری» قابل تبیین است.
آماندا، زنی در اواخر دهه سی زندگیاش، با لبخندی بزرگ به من میگوید که او در دوران دموکراسی به دنیا آمده است و ادامه میدهد: «اما من یک خاله در مکزیک و خاله دیگری در نروژ دارم»، گویی این اطلاعات، که تاریخ خانوادگی او را با تجربه تبعید در دوران دیکتاتوری پیوند میدهد،، بخشی جداییناپذیر از هویت فمینیستی اوست. آماندا سپس با قاطعیت استدلال میکند که جرمانگاری پایان خودخواسته بارداری سازوکاری طبقاتی است (یا همانطور که با طنزی نرم بیان میکند، «یک موضوع اینترسکشنال، چنانکه فمینیستهای اروپایی میگویند»):
اینها همیناند، همیشه همین بودهاند؛ همانهایی که سیاستهای کریستینا کرشنر را نقد میکردند. به زعم آنان، زنان برای گرفتن مزایای بارداری حامله میشوند، اما پایان خودخواسته بارداری گناهی نابخشودنی است. همه این داوریها ( اگر بتوان نام داوری بر آن گذاشت) در حالی مطرح میشود که بین باشگاههای خصوصی و ویلاهای ساحلی در رفتوآمدند. پایان خودخواسته بارداری نه فقط مسألهای جنسیتی، بلکه یک مسأله طبقاتی است. موضوعی اینترسکشنال، همانگونه که فمینیستهای اروپایی میگویند. درست است که انکار حق پایان خودخواسته بارداری حملهای است به تمامی زنان، اما همه میدانیم ثروتمندان از خود حفاظت میکنند. وقتی میگوییم چندین زن به دللی خاتمه ناامن بارداری جانشان را از دست میدهند، معنای واقعی آن (و همه چنین میفهمند) این است: یک دختر نوجوان از طبقه کارگر میمیرد، زنی بومی در دهه چهارم زندگیاش میمیرد. هیچکس از سن ایسیدرو (محلهای مرفه) جانش را از دست نمیدهد. اما حتی زنده ماندن هم احساس گناه و شرمی را که با غیرقانونی بودن این عمل گره خورده است، از میان نمیبرد. احساسی که در تضادی آشکار با نمایش رفاه طبقات بالا- از استخرهای طبقه پنجم تا سودهای کلینیکهای خصوصیِ مجری پایانهای غیرقانونی بارداری- قرار دارد.
آماندا مصاحبهگر را با خود به درون گفتمانی دو پهلو میبرد که در آن مرگ زنان در آرژانتین بر اثر پایان خودخواسته بارداری بهمثابه مرگ زنان فقیر فهم میشود. در روایت او پدرسالاری نیز جضوری برجسته دارد، بهویژه در پیوند با طبقات مسلط که از «زنان خویش» محافظت میکنند. نکته قابل توجه آن است که در پایان نقلقول، آماندا دوباره به تجربه مشترک انگزنی اجتماعی علیه زنانی که در ارتباط با پایان خودخواسته بارداری متهم میشوند، بازمیگردد. این در حالی است که در طول استدلالهایش بهشدت بر تفاوت موقعیت زنان و تجربههای متفاوت آنان از این عمل تأکید کرده بود.

بتی، زن جوان دیگری که دستمال سبز در کولهپشتیاش دارد، مصاحبهگر را به سوی فضایی از امتیاز طبقاتی میبرد و توضیح میدهد که چگونه پایان خودخواسته بارداری برای کسانی که توان مالی دارند در شرایطی امن صورت میپذیرد: «این شکل خالص ریاکاری است. در آرژانتین، اگر پول داشته باشی، آسانترین کار دنیا پایان دادن به بارداری است. میدانی اوضاع چطور است. سالن انتظاری با صندلیهای راحت، موسیقی ویوالدی در پسزمینه. پرستارانی که لبخند میزنند و پس از عملیات(پایان بارداری) به تو چای سبز و حمایت درمانی پیشنهاد میدهند. اما اگر یک «کله سیاه» (اصطلاحی که فرودستی طبقاتی را به زبان نژادی بیان میکند) باشی، آنگاه باید آماده باشی تا از خونریزی بمیری. درباره غیرقانونی بودن این کار برایم حرف نزن. در این کشور سقط خودخواسته فقط برای فقرا غیرقانونی است. آنها ریاکارند، چون زنان خودشان نمیمیرند. دشواری ماجرا زمانی است که فمینیستهای شمال جهانی به دیدارمان میآیند؛ بعضی از آنان دچار تصورات استعماریاند و میپندارند اینجا فقط ماچیزمو و کلیسای کاتولیک است با صلیبها و راهبهها در همهجا. اما اینگونه نیست. همه این کار را میکنند. همه میدانند. فقط فقرا میمیرند. مسئله در اینجا صرف موافقت یا مخالفت با پایان خودخواسته بارداری نیست. اگر با قانونی شدن این حق مخالف باشی، یعنی از پایانهای مخفیانه حمایت میکنی.
بتی بر نشانههای این امتیازات، از صندلیهای راحت و پرستارانی که با لبخند خدمت میکنند تا حمایت درمانگران تأکید میکند و سپس این تجربه ها را در برابر واقعیت تلخ خونریزی و مرگ زنان طبقه کارگر قرار میدهد. او با بهکار بردن اصطلاح «کله سیاه» شیوههایی را نامگذاری میکند که از خلال آنها طبقه در کشور به نژاد تبدیل میشود. بتی همچنین تلاش میکند فاصله میان روایتهای رسمی و تجربههای زنان برخوردار از امتیاز را ــ بهویژه در مواجهه با فمینیستهای شمال جهانی که اغلب با تصورات استعماری به آرژانتین میآیند ــ آشکار سازد. هرچند میتوان جرمانگاری پایان خودخواسته بارداری را نمادی از هنجارهای اجتماعی و سیاستی دانست که بر همه زنان اثر میگذارد، اما از نگاه دیگر، این سیاست عملاً تنها دامنگیر زنانی است که از حمایت خانوادههایی که در چارچوب مردسالاری هژمونیک منابع و راهبردهای حفاظتی در اختیار دارند، بیبهرهاند. در روایت بتی، حق تعیین سرنوشت زنان اساساً یک مسأله طبقاتی است.
تحلیلهای آماندا و بتی نشان میدهد که محدود کردن بحث به «حق انتخاب» ناکافی است؛ زیرا نمیتواند پاسخگوی شرایطی باشد که در آن بسیاری از زنان صاحب امتیاز، علیرغم جرمانگاری پایان خودخواسته بارداری، به پشتوانه سرمایه اجتماعی و اقتصادی خویش امکان تصمیمگیری درباره بدن خود را دارند. بنابراین مبارزه فمینیستی برای حق پایان خودخواسته بارداری در آرژانتین فراتر از رویکرد فردگرایانه «بدن من، انتخاب من» میرود و در قالب نبردی بازتعریف میشود که الهامگرفته از مفهوم عدالت باروری است؛ مبارزهای که نهتنها پدرسالاری، بلکه بنیانهای اقتصاد سیاسی پدرسالاری را به چالش میطلبد.
[1] National Campaign for the Right to Legal, Safe and Free Abortion. Facebook. Retrieved September 21, 2022, from https://www.facebook.com/CampAbortoLegal
[2] Socorristas en Red website. Retrieved August 1, 2022, from http://socorristasenred.org
[3] Catholics for the Right to Decide. Católicas por el Derecho a Decidir Argentina website. Retrieved August 1, 2022, from https://catolicas.org.ar