زاگاه- از سن ۲۱ سالگی که تحولی درونی را تجربه کردم، دلم میخواست سکس واقعی داشته باشم. همیشه احساس ناتمام بودن میکردم چرا که سکس و دخول جنسی را تجربه نکرده بودم. فشار همسالان و همچنین فشار پسران که رابطه جنسی بدون دخول را به رسمیت نمیشناختند، تغییری در اوضاع ایجاد نمیکرد. همیشه از خودم میپرسیدم چرا من نمیتوانم سکس کنم در حالی که همه دوستانم میتوانستند؟
بالاخره در آن سن متوجه شدم که واژینیسموس دارم. برای درمان افسردگیام پیش روانشناس میرفتم و بحثهایمان در نهایت به پیشینه جنسی من رسید. او گفت که احتمالا واژینیسموس دارم و پیشنهاد کرد که حتما به پزشک زنان مراجعه کنم. بعد از اینکه از دکتر مشورت گرفتم، گفت بهتر است تا بعد از نامزدیام، صبر کنم. گفت در فرهنگ ما احساس امنیت و فراغ خاطر ناشی از نامزد بودن (و در رابطه رسمی بودن)، واکنش روانی من به دخول جنسی را کاهش میدهد، چون در آن صورت دیگر فکر نمیکنم که دارم کار اشتباهی انجام میدهم! واقعا که چقدر حرفهای!
واژینیسموس احساس وحشتناکی است که وقتی میخواهم چیزی را وارد واژنم کنم، دچارش میشوم. هرچه آن چیز بزرگتر باشد، احساس درد آن بیشتر است. این درد ناشی از انقباض عضلات دیواره کف لگن است.
وقتی فرایند رهاییبخش شخصیام را طی میکردم، مفهوم بکارت را از ذهنم حذف کردم، تصمیم گرفتم که سکس داشته باشم، مشخصا رابطه جنسی همراه با دخول، آن هم از طریق یک معاشرت و قرار اتفاقی و برنامهریزینشده. اما در موقعیتهای متعددی که قرار گرفتم این تصمیم خوب پیش نرفت. سکس با غریبهها احساس ناخوشایند و ترسآوری داشت. تصمیم گرفتم که این روش را رها کنم چون فکر میکردم ارزشاش را ندارد. ما همه مالک بدنمان هستیم، پس به کسی چه مربوط اگر من نخواهم چیزی به من دخول کند؟ خب! ولی برای مردان اهمیت دارد.
میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. میتواند به تروما، تعرض جنسی، عفونتهای جنسی و مجرای ادراری و موارد دیگر مرتبط باشد.
بعد از معاینه فیزیولوژیکی، کاملا واضح بود که دلیل مشکل من کاملا روانشناختی است. بعد از مدتی، من مردان دیگری را ملاقات کردم، اما همچنان با این مساله دستبهگریبان بودم. معمولا انتظار میرود که در هر قرار یا مواجهه جنسی معمول دیگری، رابطه جنسی واژینال داشته باشید، این مسئله یکجور قاعده است و در بسیاری از محافل مترقی در مورد آن اتفاق نظر وجود دارد. چطور میتوانم در مورد محدودیتم به آنها بگویم؟ چطور میتوانم به آنها بگویم که من به بکارت باور ندارم و به آن اهمیتی نمیدهم و در عین حال نمیتوانم رابطه واژینال داشته باشم؟ چرا اصلا یک مرد باید به مشکل من اهمیت بدهد؟
این موضوع برای برخی افرادی که ملاقات کردم ناراحتکننده بود. من با مردانی بودهام که مدعی بودند چیزی که ما داریم اسماش سکس نیست، بلکه رابطهای بینام، بیمعنی و ناتمام است. با مردان دیگری هم بودهام که وقتی به آنها در مورد شرایطم میگفتم، هیچگونه همدلی و شفقتی از خود نشان نمیدادند. آنها بدترین مواردی بودهاند که ملاقات کردم. بسیاری از مواقع، مردان وقتی روی من قرار داشتند سعی کردند آلتشان را در من فرو کنند. ناراحت میشدم، آنها را هل میدادم و بعد آنها با حالتی شوکهشده به من زل میزدند. میدیدم که چقدر عصبانی و ناامید شدهاند. باور نمیکردند که این یک مشکل واقعی است. فکر میکردند من برای تحریک کردن آنها این حرفها را میزنم. گمان میکردند که فقط کمی خجالتی یا ترسو هستم و آنها میتوانند با چوب جادویی خود این مشکل را برطرف کنند!
بعد از مواجهه جنسی، خیلی گریه میکردم. احساس تحقیر میکردم، فقدان ارتباط میان اعضای بدن با اعتقاداتم برایم بسیار تحقیرآمیز بود. احساس میکردم که هیچی نیستم، در اتاق خواب هیچ ارزشی ندارم، هنوز رابطه جنسی واقعی نداشتهام و در ۲۴ سالگی هنوز باکره هستم.
در سال ۲۰۲۰، پس از آغاز بحرانها، پاندمی و سقوط کامل لبنان، سطح استرس من مانند بسیاری از شما، به شدت بالا رفت. میخواستم یک رابطه جنسی واقعی و وحشیانه داشته باشم، هرچند حتی ارتباط این دو را باهم نمیفهمیدم. من هیچوقت به فشار همسالان توجهی نشان نمیدادم. هیچوقت به دوستانم که سکس داشتند حسودی نمیکردم. اما چیزی شهوانی و جسمانی در مورد این عمل وجود دارد که ترغیبم میکرد، مانند نرمش کردن که میتواند میزان استرس من را کاهش دهد. مسئله ارگاسم نبود، چون من از طریق رابطه جنسی ارگاسمهای عمیقی را تجربه میکردم. از این جهت هیچوقت حس نمیکردم چیزی کم است.
به همین خاطر تصمیم گرفتم که یک دکتر زنان دیگر را ببینم، دکتری شناختهشده و معتبر را که روشنفکر بود و به مسائلی از این قبیل نگاه حمایتگرانه داشت، میشناختم. واقعا کارش خوب بود، از من سوال نکرد که ازدواج کردهام یا نه، و از کلمه بکارت اصلا استفاده نمیکرد. از من سوال کرد که آیا تجربه تروما دارم یا نه، این سوال برایم کمی عجیب بود. اما پافشاری نکرد و به من حس تروماتیزه بودن نداد. حس اینکه نیاز به کمک داشته باشم. حتی لحن صدای او والدمأبانه نبود، در فضای بسیار راحتی با هم حرف زدیم. سپس او به طور صریح با من در مورد گزینههایی که داشتم صحبت کرد. میتوانستم از دیلاتورها (گشادکنندهها) برای تمرین و بزرگ کردن سایز واژنم استفاده کنم. بدین صورت به تدریج احساس راحتی بیشتری پیدا میکردم تا زمانی که به سایز آلت تناسلی مردانه برسم. او همچنین در مورد تزریق بوتاکس که میتوانست عضلات من را برای ۶ تا ۹ ماه کمی ریلکس و یا فلج کند، توضیح داد اما تصریح کرد که این روش کمی تهاجمی، آزاردهنده و موقتی است. همه این موارد البته در صورتی روی میز بود که من نمیخواستم با یک آدم واقعی تمریناتم را انجام بدهم.
من یک جورهایی رابطه جنسی را رومانتیزه میکنم. بنابراین متوجه شدم که مساله احتمالا از آنجا ناشی میشود که به لحاظ جنسی با کسی که با من لاس نزند و به من احساس زیبا، بانمک و دوستداشتنی بودن ندهد؛ احساس راحتی نمیکنم. تا آن زمان با چنین کسی مواجه نشده بودم و کسی که بتواند این احساسات و شرایط را برای من فراهم کند، نمیشناختم. بنابراین ناچار بودم که خودم انجامش بدهم.
من چند دیلاتور (گشادکننده) از وبسایتی به نام velvi در فرانسه خریداری کردم و از دوستم خواستم که طی سفرش به لبنان، با خودش بیاورد. وقتی به دستم رسیدند با خودم فکر کردم که بهتر است خیلی هوشیار نباشم. بنابراین چند گیلاس مشروب خوردم تا آرامتر شوم. در مورد کار، یا مردانی که من را پس زده بودند یا در مورد تجربیات جنسی گذشتهام فکر نمیکردم. شروع کردم به استفاده از دیلاتور و توانستم به سایز چهار برسم. آخرین سایز آن به متوسط قطر آلت مردانه بسیار نزدیک بود. در آن لحظه احساس غرور میکردم. انگار تازه دریافته بودم که هیچ ایرادی نداشتم، و اینکه انرژی من واقعا تمایل داشت به آنجا برسد اما انرژی مردان دیگر مانع میشد.
خیلی هیجانزده با یک نفر که مرتب با او رابطه جنسی داشتم تماس گرفتم و گفتم که میخواهم با او امتحان کنم. بعد از کمی ور رفتن، او از انگشتش برای دخول استفاده کرد، اما احساس خوبی نداشت، چون افکار مزاحم به من هجوم میآوردند. آن شخص ازدواج کرده بود و احتمالا تمایلی نداشت که با من رابطه عاشقانه داشته باشد. من هرگز چنین حسی را از او نمیگرفتم و نمیتوانستم در موردش فکر نکنم. ماهیچههای من باید منقبض میشدند: آنچه را که میخواستم احساس نمیکردم. به جایش احساسی کاملا فیزیکی بین ما در جریان بود، مثل اینکه یک نفر دارد پازل حل میکند. در آن لحظه من ادامه ندادم. وقتی با انگشت مشکل داشتم به این معنی بود که آلت جنسی هم نمیتوانست حس خوبی در من ایجاد کند.
بعد از آن روز، من با هیچ مرد دیگری آن را امتحان نکردم. هرچندوقت یکبار با دیلاتور، تمریناتم را انجام میدهم. همیشه از لوبریکانت و یا روغن استفاده میکنم. اینها دخول را تسهیل میکنند. دیگر این فشار را که باید با کس دیگری دخول را انجام دهم، روی خودم حس نمیکنم. فقط باید آن مکالمه ناخوشایند را که پیش از رفتن به رختخواب با مردان مرزها را تعیین میکند، پشت سر بگذارم. از طرفی احساس شکست نمیکنم. برای داشتن یک سکس خوب بسیار مشتاقم، برای آلت جنسیای که حس خوشایند به من بدهد. اما میدانم که این تکلیف مدرسه نیست.
شما هم اگر سکس را عاطفی و رومانتیزه میکنید، احساس شرم نداشته باشید. اگر با فرهنگ روابط جنسی یکشبه و گاه و بیگاه احساس راحتی نمیکنید هیچ اشکالی ندارد. باید بدانید که با اعضای بدنتان چه میکنید و به دیگران اجازه میدهید که چه کنند، چه چیزی شما را حشری و برانگیخته میکند و چه چیزی شما را ناراحت میکند. همه اینها صددرصد به تصمیم و خواست شما برمیگردد. مادامی که اجازه دادم دیگران بر دیدگاه من تأثیر بگذارند، همهچیز بدتر شد. به من احساس ناتمام بودن دادند در حالی که نباید چنین میشد. مردان هرگز نباید سکس را برای ما تعریف کنند. آنها باید بدانند که همه چیز در آلت جنسی آنها خلاصه نمیشود و رابطه جنسی میتواند حول هر قسمتی از بدن، شی، ایده، کلمه و یا احساس و … شکل بگیرد.
نویسنده: لیال
منبع: theaproject