مدتی بود که حال خوبی نداشتم، ضعف جسمی و حالت تهوعهای سر صبح کمی به حاملگی مشکوکم کرده بود اما فکر میکردم برای من اتفاق نخواهد افتاد. اولین بار با بیبیچک در خانه و از طریق مادرم آشنا شده بودم. زمانی که شاید ۱۲ سال داشتم. اما بعدتر در چند فیلم خارجی به آن برخوردم و بعدها هم به عنوان وسیله مراقبت روتین از بدنی که رابطهی جنسی خارج از ازدواج دارد در زندگی من جای گرفت.
من و پارتنرم خانه نداشتیم و آن روز هم که بار دیگر از بیبیچک استفاده میکردم به توالت عمومی رفتم. تا زمانی که دو خط موازی را کنار هم ندیده بودم فکر میکردم اینبار هم قرار است به خیر و خوشی تمام شود اما واقعیت همیشه آنی نیست که انتظار داریم. اولین تجربه حاملگیام بود و خودم را باخته بودم. نمیدانستم پارتنرم چه واکنشی خواهد داشت و مدام با خودم چنین و چنانش را بررسی میکردم،
حتی فکر کردم به او نگویم و خودم همهچیز را روبراه کنم چرا که توان توجیه دیگری را نداشتم اما در نهایت تصمیم گرفتم این بار را به تنهایی بر دوش نکشم و دقیق بخواهم بگویم، از رفتار حمایتگرانه و سرعت عمل پارتنرم متعجب شده بودم. خیلی زود برای اطمینان به یک آزمایشگاه رفتیم و با وجود استرس و نگرانیمان به تعجیل متصدی آزمایشگاه در تماس گرفتن و تبریک به ما خندیدیم. نسبت به بدنم سختگیر نبودم و با کمال میل تغییرات را و تبعات ریسکهایی که در زندگی میکردم را میپذیرفتم.
از طریق تماس با چند دوست دکتری پیدا کردیم که در یک محیط غیررسمی و با توجه به آنچه دوستمان به ما گفته بود، نامناسب حاضر بود به ما کمک کند تا همهچیز به حالت عادی برگردد. حاملگی برای من در حکم یک بیماری بود که باید هرچه زودتر درمان شود.
برای هزینهها که برآوردی از آن نداشتیم از چند دوست دیگر کمک گرفتیم. نیاز بود سونوگرافی انجام دهم و من با دلهره و نگرانی و بدون هیچ چشماندازی از اینکه باید چطور رفتار کنم به یک مرکز سونوگرافی رفتم و اندازه و مدت تشکیل جنین مشخص شد و حاصلش شد عکسی که تا مدتها کاور صفحه فیسبوکم بود و تا همین چند وقت پیش نگهش داشته بودم. در مرکز سونوگرافی با زنی همصحبت شدم و به او درباره اینکه نمیخواهم بچهای داشته باشم، گفتم. او دکتری معرفی کرد که در مطبش «سقطجنین» انجام میداد. با پارتنرم به مطب رفتیم و با قرار دادن قرص در دهانه رحم کارمان آنجا تمام شد.
تمام مدت بعد از شروع خونریزی سردم بود و میلرزیدم و عصبی بودم. به خانوادهام گفته بودم به سفر میروم و در اتاق پارتنرم و به دور از چشم خانواده او و نگران از این که چه خواهد شد حاملگی من به پایان رسید. پزشک چندبار با ما تماس گرفت و اطمینان داد که مشکلی وجود ندارد و همین باعث اطمینان خاطر و مایه دلگرمیمان بود. همهچیز خیلی ساده و سریع اتفاق افتاد و در آن زمان توان تحلیل آنچه روی داده را نداشتم. پس از آن تا یکماه خونریزی داشتم و بهشدت دچار ضعف جسمانی و کاهش وزن شده بودم اما اینها را هم به عنوان تبعات لذتی که برده بودم میپذیرفتم. با روایت کردن تجربهام برای دوستانم و مواجه شدن با این پرسش که «سخت بود؟»
بارها به آن تجربه رجوع کردهام. هربار چیزهای جدیدی که در آن دوره از نظرم دورمانده بود به چشمم آمد. در پاسخ به دوستانم میگویم سخت نبود و توانستم از آن اتفاق هولناک جان سالم به در ببرم. اما این که واقعا جان سالم به در بردم یا نه نیز خود برایم محل مناقشه و کشمکشی درونی است. آنچه بیش از هرچیز برایم عینیت دارد تاثیراتی است که این پایان دادن به بارداری روی بدنم داشت و منجر شد به بازنگری در روابطم و مناسباتی که خود را بر روابط میان زن و مرد تحمیل میکند. پس از آن دچار کیست تخمدان، به هم ریختن پریود و توام بودن آن با دردهای شدید شدم. این اختلالات فیزیکی به حدی فشار روانی برایم به همراه داشت که بارها پارتنرم را مقصر دانسته و او را بابت اتفاقی که افتاده شماتت کردم.
تمایلم به رابطه جنسی کم شد و اگر اتفاق مشابهی میافتاد پارتنرم را مسبب آن میدانستم و احساس میکردم نه در طول رابطه و نه پس از بارداری در بروز رفتار مراقبتی کوتاهی کرده است. همه اینها به این دلیل رخ میداد که من زن هستم و او مرد و بهطور پیشینی این رابطه یک رابطه نابرابر است و سلسلهمراتب در آن وجود دارد. زمانی که عمل پایان دادن خودخواسته به بارداری در شرایطی که غیرقانونی است انجام میشود، به ابعاد روانی آن توجهی نمیشود و این بخش به کل کنار گذارده میشود و مسئولیت رفع رجوع آن نیز برعهده خود ماست و آنکه در این راه از او انتظار همراهی داریم شریک جنسیمان است.
هیچکدام از این گزارهها با ارجاع به آنچه دیدهایم، خود تجربه کردهایم و خواندهایم اشتباه نیستند اما ممکن است اگر نتیجه دقیقی از آن گرفته نشود، تمام جوانبش مورد نظر قرار نگیرد و به مدد راهبردی که پیشبرنده است، به بازپسگیری جایگاه برابر کمک نکند، مخرب و ارتجاعی باشد. همین که حاملگی برای من حکم بیماری را داشت و من را تبدیل به بدنی میکرد که به مراقبت نیاز داشت نیز برآمده از همین مناسبات است. گاهی این زاویه دید میتواند منجر به ابژهانگاری بدن زنانه شود. نسبت به زنان طبقه متوسط بهطور غالب این نگاه وجود دارد که نیاز به مراقبت فردی دارند و این مراقبت هم جنبه مراقبت فیزیکی دارد و هم مراقبت روانی. اینکه این زنان ضعیف هستند و توان کافی برای مواجهه با مشکلات خود را ندارند.
پایان دادن به بارداری با توجه به شرایط و ساختاری که این عمل در آن انجام میشود معنا مییابد و تجربه هر زن بنا بر همین شرایط شکل میگیرد و میتواند متفاوت و تکین باشد. عدم پذیرش اجتماعی به عنوان زنی که به بارداری خود پایان داده و در تضاد بودن این عمل با تعریفی از زن ایدهآل که بر مادری تمرکز دارد میتواند منجر به نگاهی شود که همه توجهها را معطوف به بدن زنانه میکند و آنرا تنها محل لذتجویی مردانه میانگارد و بر اساس ضعف و آسیبی که در نتیجه پایان دادن به بارداری متحمل میشود، به گفتمان «زن ریحانهای» حاکمیت مردسالار نزدیک شود. زنی که بر اساس تقسیم کار جنسیتی وظایفش از پیش مشخص شده و بر اساس صفاتی ذاتی نظیر ضعف جسمانی و احساسات رقیق و ظرافت که برایش برشمردهاند، وظیفهاش فرزندآوری است و بازتولید خانواده.
برایم پذیرفتنی نبود که بروز تضاد در آموختههایم و آنچه در بستر اجتماعی کنونی از سر میگذرانم، برآیندی اینچنین داشته باشد. اینکه عاملیت خود را در فرآیند حاملگی و پایان دادن به آن نادیده بگیرم و تنها با اتکا به ترامایی که درگیر آن بودم، به اتفاقی که فقط احساسات من را درگیر میکند و منجر به برداشتی رمانتیک از پایان دادن به بارداری میشود تن دردهم.
با این که نیاز به مراقبت از سوی پارتنر و گرایش به نوعی از تقسیم کار بهظاهر فمینیستی است اما نه مترقی است و نه سویههای مقاومت را میتواند متجلی کند و در بهترین حالت بر همان منطق تقسیم کار خانگی بین دو جنس میایستد. نوعی از ذاتگرایی را در خود دارد و ساختن امکانهایی که بهواسطه این تجربه با تمام تلخ بودنش ممکن است همراه داشته باشد را نادیده میگیرد. آن را بدل به تجربهای کاملا شخصی میکند و نقش ساختار غالب در نوع رفتار و مواجهه ما را نادیده میگیرد.
در نهایت من و تمام کسانی که تجربه پایان دادن خودخواسته به بارداری را روایت میکنیم آنقدر خوششانس بودیم که زنده بمانیم. ما باید بتوانیم بر سنت خواهران خود و پیدا کردن یکدیگر و روایت آن برای هم بایستیم و تجربه خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم. بتوانیم پیوندی بسازیم که به جای معطوف دانستن تصمیم برای پایان دادن به بارداری به تجربهای شخصی و تقلیل آن به بدن زنانه، از آن برای برپا کردن جار و جنجال و توجه دادن دیگران به این مسأله و ساختن بدنی اجتماعی حول یک امر مشترک استفاده کنیم. لازم است بتوانیم به سوی برپایی یک زیست اجتماعی جدید گام برداریم تا مراقبت دیگر نه مراقبت یک تن از یک تن دیگر و به صرف تقسیمی جنسیتی، بلکه مراقبتی جمعی و توجهی همدلانه و مسئولانه و به دور از بازتولید سلسله مراتب را به همراه داشته باشد.
منبع: بیدارزنی