زاگاه- در اولین روز اکتبر، «کریسی تیگن» در پستی اینستاگرامی، تصاویری از خودش بر تخت بیمارستان به اشتراک گذاشت.درحالی که بارداریاش در ششماهگی از دست رفته بود. لازم نبود چیزی که او نوشته بود را بخوانم، هرچند که خواندم. او عکساش را در بیمارستان در حالی که اشک، صورتش را پوشانده بود و غم و اندوه، مچالهاش کرده بود به اشتراک گذاشت و این تصویر برای من مانند زنگی بود که یادم آورد من هم این احساس را پیشتر تجربه کرده بودم.
وقتی که سقط کردم هنوز نمیدانستم که باردارم. دو روز مرخصی استعلاجی گرفتم و به تنهایی آن را پشت سر گذاشتم چون نمیدانستم چطور و با چه کسی در مورد آن حرف بزنم. چونکه زنان اغلب در مورد آن حرف نمیزنند. من برای درد جسمی که احساس میکردم آماده نبودم. سقط جنین من «بارداری شیمیایی»(۱) بود که کارشناسان معتقدند ۵۰ تا ۷۰ درصد سقط جنینهای ناخواسته به همین دلیل اتفاق میافتد. گفته میشود که شبیه تجربه یک پریود با علائم خونریزی و گرفتگی عضلات است، اما برای من سختتر از هر پریودی بود که تا آن زمان داشتم. عذابآور بود. بطور غریزی میدانستم که چه اتفاقی دارد میافتد.
من بلافاصله بعد از بهم زدن رابطهام سقط کردم. یکی از آن رابطههایی بود که ما با هم خیلی خوش میگذراندیم اما معلوم بود که قرار نیست دوام چندانی داشته باشد. نمیتوانستم برای گرفتن تسلی به آن مرد زنگ بزنم چون حتی اگر از سر دلسوزی دوباره بهم برمیگشتیم باز باید این رابطه تمام میشد. نمیخواستم چنین اتفاقی بیفتد. با دیدن صحبتهای «تیگن» در مورد سقط ناخواستهاش، بعد از سالها برای اولینبار احساس کردم میتوانم در موردش حرف بزنم. با صدای بلند، در شبکه اجتماعی، در این مطلب، بلاخره میتوانم بگویم که برای من هم اتفاق افتاد. ما باید بیشتر در مورد آن حرف بزنیم نه فقط برای ننگزدایی از این موضوع، بلکه برای اینکه زنان بدانند چه در انتظارشان است و تشویقشان کنیم که در صورت تمایل به دنبال کمک باشند.
از لحاظ احساسی، من شوکه بودم. قبلا هرگز باردار نشده بودم و در پس ذهنم فکر میکردم که هرگز باردار نمیشوم. در مورد بچهدار شدن تردید داشتم و در آن زمان در موقعیت مالی خوبی برای داشتن بچه نبودم. اگر بچهام بطور ناخواسته سقط نمیشد، احتمالا باید با میل خودم عمل سقط جنین را انجام میدادم. اما همچنان احساس فقدان سنگینی میکردم، اسمش را «فقدان مبهم»(۲) میگذارند و وقتی اتفاق میافتد، بدون توجه به نوع سقط جنینی که تجربه میکنید، هیچ راهی برای خاتمه این احساس وجود ندارد. همانطور که برای من اتفاق افتاد. من به شدت احساس افسردگی و درماندگی داشتم. نمیتوانستم به یک زندگی نرمال که حالا بسیار دور از دسترس به نظر میرسید، فکر نکنم. همزمان، خودم را از نظر بیولوژیکی یک بازنده میدانستم. به خودم میگفتم مردم میلیونها سال است که بچهدار میشوند، تولید مثل هدف زندگی است و من نتوانستم آن را انجام دهم. این تجربه باعث شد که تمام تصمیماتم و اینکه دارم با زندگیام چه میکنم را، زیر سوال ببرم.
الان که به این تجربه برمیگردم، میگویم کاش با دوستی در مورد آن حرف زده بودم. با اینحال نمیدانستم به چه کسی مراجعه کنم. زیرا صحبت در مورد چالشها و شکستهای باروری، برای مدت طولانی چنان بدنامی را برای زنان به همراه داشته که من هیچکسی را نمیشناختم که در مورد سقط ناخواستهاش به من اعتراف کرده باشد. بدون اینکه کسی را بشناسم که چنین تجربهای را از سر گذرانده باشد نمیدانستم باید با چه کسی حرف بزنم. چند مکالمهای که چندماه بعد با برخی از دوستانم راجع به آن داشتم، رضایتبخش نبود. بخاطر اینکه آنها نمیدانستند چه بگویند یا بپرسند. فقط میپرسیدند که از کجا میدانم که واقعا سقط جنین بوده است.
دوره افسردگی که در حین سقط جنین شروع شد برای مدتی با من ماند. من تصمیمام برای بدون فرزند ماندن را دوباره ارزیابی کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که واقعا نمیخواهم بچه داشته باشم. داشتن تجربه سقط ناخواسته مرا وادار کرد که این تصمیم را بپذیرم و نگرانیهایم در مورد اَنگی که به زنان بدون فرزند زده میشود را برطرف کنم، که آنها خودخواه هستند، بیمسئولیتاند، نابالغاند، نابارورند، و یکجورهایی زنان کاملی نیستند. هنوز دارم روی لایههای مختلف مسائلی که شخصا دارم و باعث شده تا به والد بودن علاقهای نداشته باشم، کار میکنم، اما دیگر این روایت را که من آدم وحشتناکی هستم یا داشتن احساس گناه بخاطر پدر و مادر نبودن را نمیپذیرم.
بخشی از آشفتگی عاطفی که در طول آن دوران احساس کردم به دلیل حس خلاصیای بود که داشتم؛ خلاصی از اینکه قرار نبود بچهدار شوم و دیگر لازم نبود سقط خودخواسته انجام دهم. وقتی تمام پیامهایی که از جامعه دریافت میکنید این است که وظیفه و هدف وجودی شما، بچهدار شدن است، مدیریت این احساسات سنگین و پیچیدهتر میشود. هنگامی که وادار میشوید که والد بودن را به عنوان مرحلهای اجتنابناپذیر از زندگی ببینید، چطور میتوانید بدون اینکه بچه داشته باشید، سطح بعدی کمال خودتان را نشان دهید، به خصوص اگر زن باشید؟
برای من سقط ناخواسته جنین تجربهی دردناک، ترسناک و پر از تنهاییای بود. چیزهایی زیادی بود که باید با آن مواجه میشدم، هم از نظر فیزیکی و هم احساسی، و وقتی انجامش دادم خیلی تنها بودم. به همین دلیل است که حالا دارم با صدای بلند در موردش حرف میزنم. و به همین خاطر است که «کریسی تیگن» و «جان لجند» را بخاطر به اشتراک گذاشتن غم و اندوهشان تحسین میکنم. ما موضوع سقط ناخواسته را برای مدت طولانی بخاطر خجالت و نگرانی از اَنگ اجتماعی دفن کردهایم. من تجربهام را در اینستاگرام به اشتراک گذاشتم و حمایتی که دریافت کردم، داستانهای دوستانم که تجربه سقط ناخواسته داشتند و من نمیدانستم، بسیار احساسی بود. زمانش رسیده که صحبت کردن در مورد سقط ناخواسته جنین و مدلهای مختلف سوگواری پس از آن- چه بر اثر بارداری برنامهریزیشده اتفاق افتاده باشد و چه نه- را عادیسازی کنیم.
نویسنده: کورتنی.ای. اسمیت
پانوشتها:
۱. بارداری شیمیایی به از دست رفتن اولیه بارداری گفته میشود که مدت کوتاهی پس از کاشت و لانهگزینی یعنی قبل از هفته پنجم بارداری، تقریبا همزمان با دوره پریود شدن مورد انتظار، رخ میدهد. حاملگی شیمیایی به طور متوسط ۵۰ تا ۷۵ درصد از کل موارد سقط جنین را تشکیل میدهد و یکی از مشکلات شایع زنان، در سنین باروری است
۲. فقدان مبهم؛ به زمانی گفته میشود که شما کسی را از دست دادهاید اما پایان آن برایتان مبهم است. در این حالت، شما دچار فقدان شدهاید، چیزی را از دست دادهاید، درحالی که مطمئن نیستید دقیقا چه اتفاقی افتاده است. این نوع از دست دادن فرد را در جستجوی پاسخ برای چرایی آن رها میکند و در نتیجه روند سوگواری را پیچیده و به تأخیر میاندازد.
منبع: