زاگاه- نوشتن این متن را پس از خواندن روایت مهسا غلامعلیزاده آغاز کردم. خواندن آن متن مجابم کرد که بنویسم. او انقدر با جزئیات این تجربه را تصویر کرده بود که گذشته برایم زنده شد. حس کردم حرفهایی برای گفتن دارم و اصلا هر تجربه یک دستورالعمل است برای دیگرانی که در موقعیت مشابه قرار میگیرند، نوعی اعلام همدلی و همبستگی. تجربه سقط جنین خودخواسته و تغییرات هورمونی پس از آن و همچنین شرایط فرهنگی و اجتماعی و قانونی، از منظر عاطفی و روانی(در این متن عواقب جسمانی محل بحث نیست)، به شیوههای متعددی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. هیچ الگوی ثابتی برای احساسات افراد پس از این تصمیم وجود ندارد و یکدستسازی تجربهها یکی از آسیبزاترین مواجهاتی است که میتوانیم با پایان دادن خودخواسته به بارداری داشتیم.
تصریح میکنم دغدغه من از انتقال این تجربه، بههیچوجه با نگاه مخالفان حق سقط جنین که بر طبل عوارض «هولناک» این اقدام میکوبند سازگاری ندارد. آنها دائما عوارض و آسیبهای تجربه سقط جنین را در جهت نفی این حق بدیهی علم میکنند. بیتردید بارداری ناخواسته میتواند احساس اضطراب و آزردگی به دنبال داشته باشد، اما مقالهای که در همین سایت زاگاه هم منتشر شده نشان میدهد «فارغ از اینکه زن اقدام به سقط جنین کند یا نه، زنانی که از حق سقط جنین خودخواسته محروم شدهاند در کوتاهمدت، مشکلات روانی بیشتری را نسبت به زنانی که سقط جنین داشتهاند، تجربه کردهاند. این زنان در بلندمدت مشکلات فیزیکی و مالی بیشتری را نیز متحمل شدهاند.»
در این تحقیق زندگی زنانی که دوران مجاز را پشت سر گذاشته و با محدودیت سقط جنین مواجه شدند در طی ۵ سال مورد بررسی قرار گرفته و با زندگی زنانی که سقط جنین انجام دادند مقایسه شده است. طبق نتایج «برای زنانی که از سقط جنین محروم شدند احتمال دچار شدن به سطح بالای اضطراب، کاهش میزان رضایت از زندگی و کاهش عزت نفس بیشتر بوده است. این اضطراب میتواند ناشی از محروم شدن از سقط جنین و همچنین دیگر آزردگیهای مربوط به بارداری ناخواسته و روند تلاش برای دسترسی به سقط جنین باشد. زنانی که از سقط جنین محروم و مجبور به زایمان شدند، سردرد و میگرن مزمن، درد مفاصل و فشار خون بارداری را گزارش دادهاند. آنها همچنین عوارض خطرناکی چون اکلامپسی و خونریزی پس از زایمان را نیز گزارش دادهاند. این زنان بیش از زنانی که امکان سقط جنین را پیدا کردند، در معرض خشونت خانگی و افزایش فقر قرار گرفتهاند.»
نکته مهمی که در این مقاله به آن اشاره شده این است که فارغ از اینکه اقدام به سقط جنین بکنید یا نه، مطلع شدن از اینکه باردار شدهاید، خود خبر بارداری ناخواسته یک ضربه مهلک است. فرض کنید دختری ۲۰ ساله هستید در کشوری که سقط جنین در آن ممنوع است و مجازات دارد، دختری که در خانه پدر و مادر زندگی میکنید و آنها حتی خبر ندارند شما دوستپسر دارید و حالا از او باردار شدهاید. وقتی خط دوم بیبیچک پررنگ میشود، وقتی جواب آزمایش مثبت میشود این خودش شوک و اضطرابی عمیق است که میتواند تا مدتها آسیبش باقی بماند: قرص از کجا پیدا کنم؟ هزینهاش چقدر است و چطور مهیا کنم؟ چطور قضیه را پنهان کنم تا خانواده بو نبرند؟ دوران نقاهت را کجا سپری کنم؟ خانه کدام دوست و آشنا؟ اگر خونریزی شدید بود و مجبور شدم به بیمارستان بروم چه میشود؟
اینجاست که معتقدم هر روایت دستورالعملی است برای زنان دیگر. هر روایت فراخوانی است برای حمایت از زنانی که در این موقعیت قرار میگیرند. حالا تصور کنید که بدنبال تصویب قانون جوانی جمعیت قرار است اسامی زنان باردار در سامانهای جامع ثبت شود. قرار است مجازات افرادی که اقدام به سقط جنین میکنند سختگیرانهتر اعمال شود، نظارتها افزایش پیدا کند و این یعنی هراس و زجری مضاعف. یعنی حتی اگر خود عمل سقط جنین هم آسیب روانی برای فرد به دنبال نداشته باشد، اما فرایند دسترسی به آن، پنهان کردن آن و اضطرابی که فرد در این مسیر متحمل میشود میتواند بسیار آسیبزا باشد: « امروز که یک سال از آن ماجرا میگذرد من به این فکر میکنم که اگر پایان دادن به بارداری ناخواسته، جرم نبود، اگر رسم زمانه بر تحمیل فرزندآوری به زنان نبود، اگر افسانههای خیالی دمیدن روح و تقدس مادرانگی و بارداری نبود، چقدر عبور از این عمل پزشکی برای من راحتتر بود!»
برخی ممکن است به سرعت به زندگی عادی برگردند و احساس آرامش خاطر و خرسندی داشته باشند. برخی ممکن است خلاف انتظار با عواقب احساسی و عاطفی جدی مواجه شوند. احساس اندوه، خشم، حس از دست دادن و حتی ندامت و عذاب وجدان. این احساسات آنقدر پیچیده است که ممکن است شما را دچار سردرگمی کند. برای مثال زنی که کاملا مدافع حق سقط جنین است و جنین را دارای حیات تلقی نمیکند و به طور کلی نگاهی مذهبی و سنتی به مسئله ندارد هم ممکن است احساس ندامت و عذاب وجدان و اندوه کند. فمینیست بودن شما و دفاع از حق سقط جنین، منافاتی با تردید و احساساتی که دچارشان میشوید ندارد. تجربه این احساسات و سردرگمی مترتب آن، بویژه برای زنانی مثل ما که در جوامع مردسالار زندگی میکنیم و از طرفی دائما با تبلیغات و دیدگاههای مذهبی ضد حق سقط جنین مواجهیم دور از ذهن نیست. پس دستکم خود را بابت این تناقضها و پریشانیها ملامت نکنیم.
نباید با احساس غم، فقدان و سوگواری بیگانگی کنیم و لازم است هرطور که برایمان آسانتر است این دگرگونی عاطفی را پشت سر بگذاریم. تحقیقات نشان میدهند اگرچه ممکن است افراد پس از خاتمه دادن به بارداری دچار احساسات ضدونقیض بشوند اما در بلندمدت و پس از چند سال، اکثر زنان با یقین میگویند که تصمیم درستی گرفتهاند و از آن رضایت دارند. از طرفی دیگر اگر پس از سقط خودخواسته نه تنها احساس ناراحتی نمیکنیم، بلکه بسیار خوشحالیم و احساس سرخوشی و رهایی میکنیم، بابت آن احساس شرمندگی و بیعاطفه بودن نکنیم و وارد ورطه قیاس خود با دیگران نشویم. تحقیقات صورتگرفته به طور پیوسته نشان میدهند که رایجترین حسی که زنان پس از سقط جنین خودخواسته تجربه میکنند، آسودگی و آرامش خاطر است.
بیشتر بخوانید:
من سرپا شدن بعد از آن روزها را مدیون زنانی هستم که بیدریغ کمکم کردند. از تجربه خودشان برایم گفتند، از اینکه قرار نیست بمیرم. از اینکه آنها هم دقیقا خودسرزنشگری و تناقضاتی را که گریبانم را گرفته بود، تجربه کرده بودند. تناقضاتی که مهسا غلامعلیزاده هم موبهمو روایت کرده است: «حقارت قانونی بخش دیگر! من مرتکب جرم شده بودم؛ جرمم، نخواستن بود! از چنگ قانون فرار کرده بودم اما ممکن بود در دام قضاوتها بیفتم. نمیتوانستم دردی که داشتم، رنجی که کشیدم را با دیگران، با خانواده و دوستانم به اشتراک بگذارم. من حامل یک رازِ مگو بودم؛ رازی که پرده از یک جنایت پنهان برمیداشت. من بههیچوجه آماده مادرشدن نبودم و این موضوع برای دنیا، مضحک و بیمعنا بود. روز تولد موجودِ از دسترفته را در سررسیدم یادداشت کرده بودم. اثری از این موجود در من باقی نمانده بود اما هرازچندی سراغم را میگرفت. مثل یک روح سرگردان که کار ناتمامی دارد و آرام نمیگیرد. روز تولد احتمالیاش، یک سوگواری یکنفره برگزار کردم؛ با چند شمع روشن و موسیقی و گریه بیامان، روح را راهی کردم که برود.»
من این تحقیر، این حس پنهانی، حس غیرقانونی بودن و قایم شدن را بوضوح تجربه کردم. زنی که همیشه مدیونش هستم فضایی فراهم کرد که چند روز در خانهاش بمانم تا کمی به حالت عادی برگردم. در چنین روزهایی، ما که در کشور ممنوعیت سقط جنین زندگی میکنیم، نه تنها به مراقبت پزشکی، بلکه بیش از آن به حلقه امن حمایت عاطفی از سمت دوستان و عزیزانمان نیاز داریم. کسانی که لازم نباشد خودمان را برایشان توضیح بدهیم و توجیه کنیم. کسانی که نگویند چرا مراقب نبودی و تمام آنچه را که خودتان بابتش احساس تحقیر میکنید، در صورتتان نکوبند.
بسیاری از ما، وابسته به موقعیت و شرایط و امکانات، شیوهها و ابزارهایی داریم برای مراقبت از خود و بهبود سلامت روان. تجربه من و زنان دیگری که با آنها همصحبتشدهام و همچنین اظهارات متخصصان حاکی از آن است که به کار گرفتن این شیوهها برای مواجه با دگرگونیهای عاطفی پس از تجربه سقط جنین بسیار اثرگذار است. نقاشی کشیدن، موسیقی گوش دادن، نوشتن، طبیعتگردی، مدیتیشن و هر فعالیت جزئی دیگری که پیش از این تجربه حالتان را خوب میکرده از سر بگیرید. از کسی بخواهید که شما را برای از سرگرفتن این فعالیتها کمک و همراهی کند.
برای من فعالیتهای بدنی معجزهآسا بود. پیادهرویهای طولانیمدت و موسیقی و همچنین شنا. با این فعالیتها حس میکردم در برابر حس تحقیر و شکستی که تجربه کرده بودم، قدرت پیدا میکردم. بزرگ میشدم، وسیع میشدم و از آن حسها عبور میکردم. آن تجربه در برابرم ناچیز و جزئی میشد. آن روزها اگر آگاهی و دسترسیهای امروز را داشتم، در گوگل جستوجو میکردم، تجربههای سقط جنین و روایات زنان دیگر را میخواندم، اعم از مجاز و غیرمجاز. تردید ندارم که این مطالعه، به صورتبندی احساساتم و رهایی از تناقض کمک میکرد.
گفته میشود عواقب روانی و عاطفی برای اکثر افراد پس از مدتی خاتمه پیدا میکند اما امکان دارد عدهای مدتی طولانیتر با این احساسات دستبهگریبان بمانند. برخی ممکن است افسردگی بلندمدت تجربه کنند. این تجربه، عدهای را از شریک جنسی و عاطفیشان دور میکند و عدهای را از سکس بیزار. مهسا نوشته است: «من از بدنم، از نیازهای جنسی، از سکسِ بدون استرس و از مردِ زندگیام فرسخها دور شدهام و با هرچه به تکرار این حادثه منتهی شود قهرم.» من پارتنر عاطفی نداشتم که از او دور بشوم اما تنفر از سکس را بوضوح تجربه کردم. تا مدتها به رابطه جنسی نمیتوانستم فکر کنم، مشمئز میشدم. حتی وقتی فیلم تماشا میکردم تماشای رابطه جنسی در صفحه تلویزیون هم بدنم را منقبض و نفرتزده میکرد. گمان میکنم گاهی لازم است به دریافت حمایت و مشاورههای تخصصی فکر کنیم. آن زمان که من سقط جنین را تجربه کردم، مبحث سلامت و روان و تراپی، بهاندازه امروز متداول نبود اگرنه، حتما از مشاور کمک میگرفتم.
بسیاری از ما شاید این دسترسی و امکانات را نداشته باشند. بنابراین ما باید گروههایی دسترسپذیر بسازیم، حتی اگر شده در فضای مجازی. گروههایی که افراد با تجربههای مشترک سقط جنین در آن حضور دارند و از احساساتشان حرف میزنند. حضور در چنین گروههایی واقعا میتواند کمککننده باشد. افرادی امن و قابلاعتماد که بتوان به حضور و همصحبتی آنان دلگرم شد. من فکر میکنم وقتش رسیده به تشکیل چنین گروههایی دستکم در حلقههای دوستی و اطرافیانمان فکر کنیم.