زاگاه- دهم آبان سال ۱۴۰۰، وقتی شورای نگهبان طرح جوانی جمعیت را تأیید کرد، خیلیها پیشبینی کرده بودند که این قانون میتواند منجر به افزایش آمار سقطهای غیرقانونی در کشور شود. جای خالی پزشکان زنان، ماماها، کارشناسان نظام سلامت و همچنین سازمان بهزیستی در تدوین و نگارش این قانون از ابتدا محل مناقشه و نقد بود. ایجاد نگرانی از طولانیشدن فرایند سقطدرمانی جنین، ازدسترفتن زمان طلایی برای این اقدام، محدودیت در انجام آزمایشات غربالگری، ازبینرفتن پوشش بیمهای برای تستهای مرتبط با غربالگری، ایجاد فضای پلیسی و امنیتی در محیطهای درمانی با الزامی که برای ثبت آزمایشات زنان باردار در سامانههای ویژه اعلام شده بود، ازبینرفتن حس اعتماد بین پزشک-ماما و زنان باردار و افزایش نگرانیها از بالارفتن موالید دارای اختلالات رشدی یا معلولیت بخشی از مهمترین نقدهایی بود که به این قانون گرفته شد. ایراداتی که در بستر خود، میتوانند منجر به افزایش آمار سقطهای غیرقانونی شوند. این گزارش، بررسی همین پیشبینی و مطرحکردن پرسشی جدی از اتاقهای زایمان، تا خیابان ناصرخسرو، از مطب پزشکان زنان تا اتاقهای زیرزمینی کورتاژ، از بیمارستانها تا تجربه زیسته خودِ زنان است: آیا آمار سقط غیرقانونی جنین پس از قانون جوانی جمعیت افزایش یافته است؟
لوکیشن اول: خیابان ناصرخسرو
«سقط تضمینی با یک ورق قرص»
این روزها مهمترین و البته در دسترسترین ابزار سقط چه به شکل درمانی و چه به شکل غیرقانونی قرص میزوپروستول است. قرصی که برای کاهش خطر زخم معده ناشی از مصرف داروهای التهابی غیراستروییدی مثل آسپیرین استفاده میشود، اما این همه کارکردش نیست. به همین دلیل هم داروخانهها نه تنها این دارو را بدون نسخه به شما تحویل نمیدهند، بلکه حتی قیمتش را هم به شما نخواهند گفت. در واقع اگر اسم این قرص را بدون نسخه در داروخانهای به زبان آورید، به شما لطف میکنند و بیرونتان نخواهند کرد. پس روشن است که سرنوشت این دارو با خیابان ناصرخسرو گره خورده است. در راسته ناصرخسرو فرقی ندارد به سمت جنوب یا شمال حرکت کنید. حتی تفاوتی نمیکند که چه زمانی از سال باشد. این خیابان همیشه خدا شلوغترین نقطه تهران است. در دو سال اخیر و با پاندمی کرونا که اوضاع بدتر هم شده و اگرچه کسبوکار اهالی این خیابان سکه است، اما این شلوغی خبر خوبی برای نظام سلامت کشور به حساب نمیآید. در میانههای ناصرخسرو، تقاطع خیابان صوراسرافیل خیلی سریع و بدون زحمت یک فروشنده میزوپروستول را پیدا میکنم. پسری که هنوز ۳۰سالش نشده و به گفته خودش تخصص و «لاین» کاریاش متمرکز بر بازار سقط بود. انگار که نسخه پزشک دستش باشد، با سرعت جنسش را پرزنت میکند و تأکید دارد که من مثل خواهرش هستم و میتوانم به سلامت داروی او اعتماد کنم: «قیمت فعلی بازار خیلی ثبات نداره آبجی اما من میخوام کار شما راه بیفته. اگه میزو سایتوتک آمریکایی بخوای میتونم با چهارمیلیونو ۵۰۰ برات جور کنم. ولی قرص حرفهایه دیگه. جوری که خیالت راحت باشه». همان لحظه جعبه تاشده یک قرص را درمیآورد و با حالتی که به خودش نیمچه افتخاری هم میکند، ادامه میدهد: «ببین، اینجا رو بخون. مید این اَمریکا هم داره. مال همین شرکتیه که واکسن کرونا رو ساخت. همین فایزر که به ایران نرسید».
وسط حرفش توضیح میدهم که اصلا خریدار قرص نیستم و برای یک پژوهش دانشگاهی نیاز به یکسری اطلاعات دارم. بدون اینکه خودش را از تکوتا بیندازد میگوید: «از اول هم از قیافهات معلوم بود. ببین من مشکلی ندارم اما یه چیزی برای دانشگاهتون بنویس که بیسروصدا باشه. هروقت یه خبر از این خیابون درز میکنه، میریزن اینجا. مثلا میخوان بگن خیلی حواسشون جَمعه. دو، سه روزی بلای جونِ ما میشن، چندنفر بدبخت بیچاره رو هم دستگیر میکنن و میرن». در میان همین حرفها تلفنش زنگ میخورد و میگوید که باید بسته قرصی را تحویل جایی بدهد و برای همین باید برود. البته که متوجه میشوم فقط میخواهد از دست من خلاص شود.
چند قدم پایینتر صدایی میشنوم: «سقط تضمینی با یک ورق قرص» به سمتش میروم. قبل از اینکه سؤالم را بپرسم، بسان فروشندهای حرفهای که از چهره مشتریاش همه چیز را میخواند میگوید: «قرص ایرانی دارم یه ورق ۱۴۰۰، خارجیاش هم هست. فایزر آمریکایی اصل رو میفروشم چهار تومن. خودت رو خسته نکن که ارزونتر از نرخ من هیچجا تو این خیابون پیدا نمیکنی». مکث میکند، انگار که بخواهد اجازه دهد آنچه را که گفته در ذهنم تحلیل کنم، سپس ادامه میدهد: «دکتر حرفهای هم برای کورتاژ میشناسم. قیمتش بالاست اما بدون درد و عارضه کار رو انجام میده».
چند نفر دیگری که در ناصرخسرو کار میکردند هم نرخی شبیه به هم داشتند. البته قیمتهای ارزانتر هم بود اما خودشان مدعی بودند که جنس ایرانی است و نمیتوان روی اثرگذاریاش حساب کرد. این جملهای بود که یکی از این فروشندهها گفت: «من میخوام جنس خوب به شما بدم. ایرانی بخوای با ۷۰۰ تومن گیر میاری. اما اینکه اثر بذاره یا نه دیگه معلوم نیست. تازه اگه خوششانس باشی و پیش فروشنده خوب بیای که جنس سالم بده دستت. واِلا که جنسهای ارزون اکثرا یا تقلبیان یا اینکه از تاریخ مصرفشون گذشته».
با کمی استیصال میگویم: «شما که بازارتون خیلی خوبه، حداقل ارزونتر حساب کنین». زیرِ بار نمیرود. برای همکاری که کنار دستش ایستاده توضیح میدهم برای تحقیقی به اینجا آمدهام و میپرسم که چرا قیمتها اینقدر در ماههای اخیر بالا رفته است که میگوید: «خانم بازار سقط قبلا هم خوب بود. تو ماههای اخیر بهتر هم شده. ۳۰ درصدی افزایش فروش داشتیم. قیمت هم که چهار برابر شده، دوباره همین خودش فروش رو بیشتر میکنه. من خودم اصلا تو خط فروش میزو نبودم. دیدم خیلی خوبه اومدم تو این کار».
«بیشترین مشتریان قرص سقط جنین در تهران، کرج و قم هستند»
از اولین دکه یک لیوان چای میخرم و میروم سراغ اینترنت که در آن همهچیز پیدا میشود، حتی قرص سقط جنین. چند کلیدواژه مختلف را جستوجو میکنم و نتیجه شگفتانگیز؛ تعداد شمارهها و منابعی که به آنها وصل میشوم از شمارش خارج است. به اولین شماره پیام میدهم. واتساپی که متصل به سیستم بیزنس است پاسخ اتوماتیک را برایم ارسال میکند: «قیمت قرص میزوپروستول سایتوتک آمریکایی چهارمیلیون و ۸۰۰ و شامل یک ورق ۱۰ عددی است. هزینه ارسال هم با مشتری است. در صورت نیاز، فیش واریزی به همراه آدرس خود را برای ما بفرستید. حداکثر زمان ارسال: دو روز کاری».
درگیر همین شمارهها بودم که یکی از پرستارهایی که پیشتر او را میشناختم جواب پیامم را میدهد. دنبال فروشنده میزو بودم و او گفته بود بعد از کرونا و وضعیت اسفناکی که برای همه رخ داده، برخی از کادر درمان هم سراغ فروش دارو رفتهاند. حالا شماره یکی از آنها را برایم فرستاده است که البته دیگر فروشندهای در ناصرخسرو نیست. بیزنس آنها کاملا سازماندهی خودش را دارد و او فقط مسئول ارسال قرصهاست. از وضعیت بازار میپرسم. اینکه آیا فروششان پس از قانون جوانی جمعیت تغییری کرده است یا نه: «از قانون خبری ندارم اما میدانم که از زمستان سال گذشته به این سمت، فروش ۳۰ درصد بیشتر شده است. خود من که مسئول ارسال هستم متوجه این افزایش شدهام. شاید هم چون قیمت بالا رفته مردم نگران هستند و میخواهند دارو را برای مواقع ضروری نگه دارند. ضمن اینکه به هر حال مصرف این قرص از همه سادهتر است و همه ترجیح میدهند به عنوان اولین راه به آن مراجعه کنند و اگر جواب نگرفتند سراغ راهکارهای بعدی میروند. البته به جز قرص، آمپول سقط هم این روزها در بازار به طور وحشتناکی زیاد شده است. اما چون نمونه تقلبی زیاد دارد ما اصلا سمتش نرفتیم و حتی یک عدد هم نمیفروشیم».
آقای فروشنده اضافه میکند که هیچ ارتباط مستقیمی با خریدارانش ندارد و فقط مسئول تأیید و ارسال است: «من هیچ ارتباط مستقیمی با مشتریها ندارم. فقط سفارشهای تأیید و ثبت شده را به مرحله ارسال میرسانم. میتوانم بگویم که هر روز بالای ۵۰ شماره تماس و آدرس به من داده میشود برای ارسال». وقتی درباره ارسال به شهرستانها میپرسم، توضیح میدهد که شهرستانها لاین مخصوص خودشان را دارند و او و تیمش تنها در تهران و شهرهای اطرافش فعالیت دارند: «ما فقط روی تهران و حومه کار میکنیم. البته تکلیف دو استان نزدیک ما یعنی قم و کرج جداست. این دو استان چون در کنار تهران همیشه بالاترین سقف سفارش را دارند، ارسالشان هم بر عهده خود ماست. اما از استانهای دیگر اطلاعی ندارم».
لوکیشن دوم: در کنار زنان
«زمان قانونی سقط از بین رفت، نوزادم یک ماه بعد از زایمان مُرد»
حالا درست ۹ ماه از زمانی که «بیتا» جنینش را سقط کرده، میگذرد. خودش و همسرش آمادگی پدر و مادر شدن را نداشتند و ناگهان با این موضوع روبهرو شده بودند: «برای من متأسفانه یک پروسه دو مرحلهای بود. اولینبار در شش هفتگی متوجه شدم باردار هستم. ابتدا به سونوگرافی رفتم تا بدانم وضعیت جنین خارج از رحم نباشد. سپس به این فکر افتادم که باید از کجا قرص را پیدا کنم. خوشبختانه یکی از دوستان خانوادگی ما زنی بود که در سیستم بهداشت فعالیت میکرد و به کمک او توانستم دو ورق قرص میزوپروستول به قیمت ۴۰۰ هزار تومان تهیه کنم. طبق توصیهها دو قرص زیرزبانی و یک واژینال استفاده کردم و منتظر بودم که حدود ۳۰ دقیقه تا یک ساعت بعد خونریزیام شروع شود. اما تا آخر شب هیچ اتفاقی برای من رخ نداد. یعنی خونریزی ایجاد شد اما جفت از بدنم خارج نشد. بعد از این اتفاق بود که دوباره به سونوگرافی مراجعه کردم. پزشک سونوگراف هم به من گفت که هنوز کیسه حاملگی در بدنم وجود دارد. همه این جملاتی که برای شما نقل میکنم شاید به ظاهر ساده باشند اما برای من واقعا ترسناک بود. از همان لحظه نخست تا آخر. به شدت به هم ریخته بودم و از ترس اینکه نکند مجبور به کورتاژ و جراحی شوم تمام بدنم میلرزید و گریه میکردم اما بعد از پرسوجو فهمیدم که میتوانم دوباره همان روند مصرف قرص را تکرار کنم. با تمام اضطرابی که داشتم دوباره قرصها را مصرف کردم و اینبار، به راحتی نتیجه گرفتم». بیتا اما خودش میداند که در مقایسه با خیلی از زنان خوششانس بوده است: «اگرچه دوران سختی بود؛ اما به هر حال من خانوادهای داشتم که کنارم بودند و همسرم هم حمایتم میکرد؛ اما این شرایط برای همه وجود ندارد. تعدادی از آن یک ورق قرصی که من خریده بودم، اضافه آمد. چند وقت بعد یک نفر به من معرفی شد که شرایط مالی مساعدی نداشت و قرار بود به دور از چشم خانواده سقط کند. نه که فکر کنید بچه خارج از چارچوب ازدواج بود، نه. دختر کمسنوسالی بود که بهتازگی عقد کرده بود و در همان دوران عقد هم باردار شده بود. به هیچ عنوان نباید خانوادهاش مطلع میشدند و خیلی استرس و اضطراب داشت و حتی جیبش هم خالی بود. من هم قرص را به طور رایگان در اختیارش قرار دادم. آن دختر هم خیلی درد کشید و هم خیلی اضطراب بدی را پشت سر گذاشت. میخواهم بگویم که مشکلات فرهنگی موجود در کشور ما باعث میشود برخی بدون اینکه حتی هیچ کار خارج از عرف و شرعی هم کرده باشند، مجبور به تحمل چنین وضعی شوند. کاش مسئولان ما به جای وضع قوانین سفت و سختی که مردم را مجبور به کاری یا منع از تصمیمی بکنند، سراغ آموزش و تقویت فرهنگهای اجتماعی باشند».
عوارض مصرف این دارو هم برای بیتا چندان درخورتوجه نبود: «چند جایی خواندهام که این دارو و شکل مصرفکردنش میتواند عارضه ایجاد کند؛ اما برای من اتفاقی رخ نداد، شاید به خاطر اینکه تحت نظارت یک فردی بودم که به این حوزه اشراف داشت؛ اما پس از سقط هم خونریزی ماهانهام بهشدت کاهش پیدا کرده و هم حجم چربی شکمم بیشتر شده است».
وقتی صحبت از سقط غیرقانونی میشود، ذهنها عموما به سمت روابط خارج از ازدواج میرود، حال آنکه بسیاری از آنها که مجبور میشوند به شکل غیرقانونی جنین را سقط کنند، در چنین روابطی هم نیستند و حتی بسیاری از آنها تمایل به فرزندآوری هم دارند. مثل شمیم، مادر جوانی که قرار بود زمستان سال گذشته فرزند دومش را به دنیا بیاورد. اما همهچیز به هم گره خورد تا خانواده آنها با تروماهای روانی متعدد، در پایان سال، سهنفره باقی بماند. سونوگرافی که در هفته سیام بارداری خبری بد برای شمیم و همسرش داشت: «هفته سیام بارداریام بود. نتیجه سونوگرافی اما خبرهای خوبی برای من و همسرم نداشت. پزشک گفت نشانههایی از مشکلات ساختاری-قامتی در بدن جنین مشاهده شده است. پیگیریها را بیشتر و با چند پزشک متخصص دیگر هم مشورت کردیم. مشکل قطعی بود. قرار بود فرزندم با یک مشکل جسمی-مغزی-حرکتی به دنیا بیاید. با همسرم خیلی حرف زدیم و با توجه به اینکه یک کودک دیگر هم در خانه داشتیم و نمیتوانستیم وضعیت زندگی او را هم مختل کنیم، تصمیم به سقط گرفتیم؛ اما مشکل آنجا بود که زمان طلایی برای سقط قانونی را از دست داده بودیم. هرچه زمان جلوتر میرفت وضعیت ما هم در خانه بدتر میشد. پزشک صریحا گفته بود که فرزندم به خاطر تجمع آب در بدنش با تورم جنرالیزه مواجه شده که همین موضوع باعث میشود مغزش کارکرد طبیعی نداشته باشد. حتی بسیاری این احتمال را دادند که جنین مرده به دنیا بیاید؛ اما چارهای نداشتیم. راه قانونی در مقابل ما باز نبود و نمیخواستیم سراغ راههای زیرزمینی برویم».
این نوزاد اگرچه به دنیا آمد؛ اما فرصت زیادی برای زندگیکردن نداشت: «بالاخره روز زایمان رسید و فرزندم به دنیا آمد؛ اما به خاطر همان مشکلاتی که پزشکان پیشتر دربارهاش گفته بودند، مستقیم راهی اِنآیسییو شد. میخواهم به شما بگویم که من حتی فرصت نکردم بچهای را که ۹ ماه در بدنم نگه داشته بودم، برای ثانیهای در آغوش بگیرم. ۳۰ دیماه سال ۱۴۰۰ بود که فرزند من به دنیا آمد و دقیقا ۳۰ بهمنماه، وقتی من در اتاق رواندرمانگرم بودم تا بتوانم ترومایی را که در این مدت پشت سر گذاشته بودم، درمان کنم، همسرم با من تماس گرفت و خبر داد که از بیمارستان زنگ زدهاند و گفتهاند که دخترک کوچک ما بیش از این توان ادامه نداشت».
حوالی آبانماه سال ۱۴۰۰ بود که اختلال جسمی و مغزی جنین شمیم مشخص شده بود و از آن روز تا همین حالا، این خانواده، بحرانهای جدیای را پشت سر گذاشتهاند. از هزینههای چندصد میلیونی مالی تا خودش که تحت نظر رواندرمانگر قرار گرفته و پسر اولش که هنوز بابت ندیدن خواهرش از والدینش شاکی است: «زمانی که ما متوجه وضعیت اختلال رشد جنین شده بودیم، هنوز هفت ماه تمام نشده بود. شرایط ما خیلی فرق داشت. خودمان را با اتفاق رخداده تطبیق داده بودیم. اگر میشد که در همان زمان آن جنین را سقط کنم، همهچیز خیلی فرق میکرد. پسر بزرگترم در این مدت خیلی آسیب دید. هنوز هم بعد از گذشت ماهها از من گله میکند که چرا نتوانست خواهرش را ببیند. خودم، همسرم و خانوادههایمان بهشدت تحت فشار روانی قرار گرفته بودیم. در این روزها که به هر حال کرونا خود تهدیدی جدی برای زندگیها به حساب میآید، مدام به محیطهای درمانی رفتوآمد میکردیم. حالا بماند که در این مدت چقدر هزینه مازاد به خانواده ما وارد شد. ما بیمه تکمیلی داریم و همین هم در برخی موارد به ما کمک کرد، با این حساب میلیونها تومان در این مدت خرج کردیم. فقط به شما این را بگویم که هزینه یک ماه حضور فرزند من در اِنآیسییو رقمی بالغ بر ۷۰ میلیون تومان شد و این عدد فقط هزینه حضور این نوزاد بود؛ چراکه در این مدت خدمات دیگری هم ارائه شد که خب من آنها را بلد نیستم؛ اما طبق یک جمعبندی که داشتیم، ما برای آن یک ماه بیش از ۱۵۰ میلیون تومان هزینه کردیم. یعنی نهتنها خودمان بهعنوان شهروندان عادی از نظر مالی بهشدت زیر بار خرج رفتیم؛ بلکه نظام سلامت کشور هم برای ما هزینه کرد. برای نوزادی که تنها یک ماه در این دنیا بود».
«تا دَمِ ازدستدادن توانایی بارداریام رفتم»
همه این بحرانها برای شمیم و خانوادهاش در حالی رقم خورد که آنها دستکم از نظر مالی مشکلی نداشتند و در رفاه نسبی به سر میبردند. اما خانوادههایی که به وقت مواجهه با چنین مشکلی مجبور باشند با جیب خالی خود هم بجنگند، دیگر مشکلات برایشان دوصد چندان خواهد شد. شبیه آنچه برای سمانه رخ داد. ۲۷ هفته از بارداری سمانه گذشته بود که متوجه شد جنینش مشکل مغزی و همچنین قفسه سینه دارد. خودش میگوید رشد فرزندش دچار اختلال شده بود. همین که ماجرا را فهمید سراغ یکی از افرادی رفت که به دور از چشم قانون اقدامات مربوط به سقط جنین را انجام میدهند. مراجعه به فردی کلاهبردار همانا و رفتن سمانه تا دم مرگ و برگشت، همان: «یکی از دوستانم که خودش هم قبلا با قرص سقط جنین کرده بود یک مطبی را به من معرفی کرد و من هم که چارهای نداشتم و نمیخواستم همسرم از هیچ چیزی مطلع شود، سراغ او رفتم. پولی که میگرفت از همه کمتر بود و من هم توانستم با قرض از چندین نفر همان هزینه را تهیه کنم. در آنجا آن زن کیسه آبم را پاره کرد و گفت بچه هم تا چند ساعت دیگر سقط میشود. اما خودم به شدت ترسیده بودم. حال خوبی نداشتم و همین هم شد که راهی بیمارستان شدم. ماجرا را به پرستارها گفتم. پرستارها و دکتر خیلی شماتتم کردند که چرا دست به چنین کاری زدهام، اما در نهایت خودشان دستبهکار شدند. کیسه آبم پاره شده بود اما هنوز جنین در بدنم بود. بعدتر دکتر برایم تعریف کرد که اگر زودتر اقدام نکرده بودم و جنین دفع نمیشد، بعد از یکی دو روز عفونت در بدنم پخش میشد و مجبور میشدند رحمم را بهطورکلی از بدنم خارج کنند. حتی این امکان وجود داشت که از شدت عفونت بمیرم».
لوکیشن سوم: اتاق کورتاژ
«بیحسی ۲۰ دقیقه اثر داشت و من ۴۵ دقیقه درد کشیدم»
میزوپروستول و عوارض و خطراتش اما همه ماجرا نیست. بسیاری از آنهایی که از قرص نتیجه نگیرند یا به هر شکلی به آن دسترسی نداشته باشند، مجبور خواهند شد که سراغ گزینه کورتاژ بروند. جراحیای که از نظر بسیاری، یکی از دردناکترین تجربههای جسمی و روانی برای هر انسانی است. همان اتاقی که «ندا» مجبور شد پس از استفاده از قرص و جوابنگرفتن به سراغش برود: «بهواسطه آشنایی که در یک داروخانه داشتیم توانستیم میزوپروستول را تهیه کنیم. به خاطر دارم که حساسیتش هم آنقدر بالا بود که گفت شما به اینجا نیایید و قرص را برای ما با پیک ارسال کرد. طبق مشورتی که گرفتم باید قرص را بهصورت شیاف استفاده میکردم. اما خونریزی آنقدری که باید رخ نداد. به همین دلیل تصمیم گرفتم سونوگرافی بدهم. پزشک زنان خودم ایران نبود و اینجا بود که خیلی با مشکل مواجه شدم. به هر پزشکی که میگفتم خونریزی کردهام و باید سونوگرافی کنم نمیپذیرفتند و میگفتند که حتما باید نسخه پزشک داشته باشی. بعدتر متوجه شدم که نباید این موضوع را مطرح میکردم چون پزشکان نگران این هستند که بعد از سونو خانوادهای مدعی شود که سقط تقصیر همان پزشک است. چون از این میترسند که شوهر زن باردار به مطب آنها مراجعه و از آنها شکایت کند. یا آسیب و سقط احتمالی جنین را بر گردن این پزشک بیندازد. خلاصه اینکه هرجا میرفتم و میگفتم که لطفا یک سونوگرافی ساده برای من انجام دهید تا متوجه شوم جنینم هنوز در رحم من مانده یا نه، جوابی نمیگرفتم».
ندا البته برای پیداکردن دارو ابتدا پیش یک پزشک زنان هم رفته بود، اما نتوانست به نتیجهای برسد: «پزشکی را پیدا کردم که گفته بودند کار سقط را انجام میدهد. اما این دکتر بهشدت برخورد بدی با من داشت. انگار که مجرم باشم. هیچ کمک خاصی هم به من نکرد. اسم قرصی را که خودم بلد بودم، روی یک کاغذ نوشت و گفت هرطورکه میتوانی تهیهاش کن. در شرایطی که میدانست این قرص را جز با نسخه دکتر به شما تحویل نمیدهند. حتی اگر بخواهید قیمتش را هم بگیرید جواب شما را بدون نسخه نخواهند داد و آن وقت این دکتر فکر میکرد با نوشتن اسم قرص روی کاغذ میتواند به من کمکی کند».
ندا در نهایت مطب یک ماما را پیدا کرد و همراه همسر و دوستش به آنجا رفت: «مطب در قلعهحسنخان بود و من و همسرم و دوست صمیمیام راهی آنجا شدیم. میگویند جراحی با بیحسی است اما این بیحسی فقط ۲۰ دقیقه اثر دارد، اما مشخص نیست که جنین بعد از چه مدتی سقط میشود. من خودم ۴۵ دقیقه تمام آن دستگاه را در بدنم تحمل کردم و اصلا نمیتوانم برایتان بگویم که چه درد جانفرسایی را تحمل کردم. حتی همین الان که برایتان تعریف میکنم هم بدنم بیحس شده است. چارهای جز تحمل نداشتم، چون اگر جراحی نتیجه نمیداد، باید یک روز دیگر مجددا برمیگشتم و حقیقتا طاقت تحمل دوباره این همه درد را نداشتم».
لوکیشن چهارم: کلینیک پزشک زنان
«خانوادههای کمبضاعت، اصلیترین قربانیان محدودیتهای غربالگری هستند»
پیشتر توضیح دادیم که حذف پوشش بیمه برای انجام تستهای مرتبط با غربالگری که در آن مشکلات جنینی بررسی میشود، یکی از اصلیترین نقدها به قانون جوانی جمعیت بوده است. اما این نقد از کجا نشئت میگیرد؟ پاسخ را از یک پزشک زنان پرسیدهایم که ترجیح داده نامش محفوظ بماند. «ن» میگوید برای بررسی نتیجه ممنوعشدن پوشش بیمهها برای غربالگری باید جامعه هدف را به دو دسته تقسیم کرد: «نخست آن گروهی از طبقه متوسط به بالای جامعه هستند که به مراکز استانها و تهران مراجعه میکنند و تحت هر شرایطی و با هر مبلغی غربالگری را انجام میدهند. در واقع برایشان فرقی ندارد که بیمه این آزمایش را پوشش میدهد یا نه و تستهای خونی و سونوگرافیهای مرتبط با آن را انجام میدهند. اما دسته دوم افرادی هستند که به سانترهای آموزشی مثل بیمارستانهای متعلق به دانشگاههای شهید بهشتی و سایر استانها ارجاع داده میشوند. این افراد عموما از نظر مالی در مضیقه هستند و توان پرداخت هزینههای بالای آزمایشهای مرتبط با غربالگری را ندارند. این هزینهها خیلی بالاست و مثلا در یک فقره آن که آمینوسنتز است، در صورتی که بیمه هم بپذیرد، بیش از یک میلیون باید برایش بپردازند. زمان قانونی برای سقط جنین در ایران ۱۸ هفته و شش روز است و اگر زن بارداری مثلا در ۲۰ هفتگی مراجعه کند و جنینش مشکل بسیار جدی مثل آنومالی و ملفورمیشن (اختلال ساختاری جنین که میتواند مغایر با حیات باشد، مثل هایپوپلازی ریه یا مثل سندروم داون مغایر با حیات نباشد) داشته باشد هم نمیتواند سقط کند. اینجاست که اوضاع بغرنجتر هم میشود. پس این ممنوعیتها مشخصا خانوادههای کمبضاعت و آسیبپذیر را نشانه میرود».
این پزشک زنان در تبیین هرچه بهتر این روند توضیح میدهد که چگونه خانوادههای کمبرخوردار از حق آگاهی نسبت به وضعیت سلامت جنینشان محروم خواهند شد: «ما یک ورودی از مراجعهکنندگان داریم. آن گروهی که توان مالی خوبی دارند، هرکدام نزدیک به هشت میلیون هزینه میکنند تا غربالگری که یک مرحله هم ندارد انجام شود. فارغ از اینکه بیمه هزینه آن را متقبل میشود یا خیر. اما گروهی که این تمکن مالی را ندارند، همین که با جمله «غربالگری تحت پوشش بیمه نیست» مواجه میشوند، از زنجیره حذف خواهند شد. اما ماجرا همینجا به پایان نمیرسد. نتیجه غربالگری و زمان آن هم مهم است. اگر همهچیز عادی باشد که هیچ اما اگر مشکلی وجود داشته باشد و از زمان مقرر یعنی ۱۸ هفته و ۶ روز نگذشته باشد، نامهای به پزشکی قانونی ارسال میشود مبنی بر اینکه این زن میتواند به دلیل مشکل مشخصی در جنین، سقط قانونی انجام دهد».
اگر این زمان گذشته باشد، مجددا گروه هدف تغییر خواهد کرد: «یک دسته آنهایی که به خاطر غیرقانونیبودن دیگر سراغ سقط نمیروند و شرایط مالی مساعدی را هم برای نگهداری از کودکی که با شرایط خاصی قرار است پا به دنیا بگذارد، دارند. گروه دوم، حاضر به این کار نیستند و بازهم شرایط سقط به شکل غیرقانونی اما بدون آسیب برای خودشان را دارند. اما گروه سوم همان گروهی است که بیشترین آسیب متوجهش میشود. خانواده کمبضاعتی که نه میتواند آن جنین را با وضعیت مشخصی که خواهد داشت به دنیا بیاورد و از او حمایت کند و نه پول و آشنایی برای سقط جنین دارد. این گروه آخر یا بچه را با همان شرایط به دنیا میآورد و مشخص نیست که چه چیزی در انتظار نوزاد و آن خانواده خواهد بود، یا سراغ راههای زیرزمینی سقط میروند. در بسیاری از مواقع این گروه به افرادی مراجعه میکنند که اصلا متخصص یا حتی پزشک نیستند و در یک فرایند غیرعلمی و غیراستریل قرار میگیرند و خطرات زیادی برایشان به همراه خواهد داشت. این زن ممکن است با انواع ریسکهای جدی مرتبط با سلامتی خودش از جمله بیماریهای عفونی، سقط بعدی، ناباروری دائمی، پارهشدن رحم و حتی مرگ مواجه شود».
چه چیزی در انتظار زنانی است که سراغ سقط جنین در فضای غیربیمارستانی میروند؟ «زنانی که فارغ از فضای بیمارستان سراغ سقط میروند اصولا دو روش مختلف پیش راهشان وجود دارد؛ نخست روش جراحی (کورتاژ) که خطرات و ریسکهای آسیب جسمانی هم در آن بیشتر است. روش دیگر مصرف قرصهای مرتبط با سقط جنین است. قرصهایی که واضح است باید برای پیداکردن آنها راهی ناصرخسرو بشوید. قرص را که گیر بیاورید شاید تصور کنید به پایان ماجرا رسیدهاید اما اینطور نیست. خیلی اوقات این قرصها تاریخگذشتهاند و اثرگذاری ندارند. بارها پیش آمده که اساسا قرص تقلبی بوده و تنها نام میزوپروستول را داشته است. از طرف دیگر نحوه مصرف این دارو جزئیاتی دارد که لازم است که حتما تحت نظر پزشک مصرف شود. پس با جستوجوکردن و پرسوجو از چند نفر نمیتوان از اثرگذاریاش اطمینان پیدا کرد؛ مثلا یک نکته بسیار ساده اینکه اگر زنی که میخواهد این دارو را مصرف کند قبلا سزارین کرده باشد، با تغییر کوچکی در دوز مصرفی این قرص امکان دارد با پارگی رحم مواجه شود، خونریزی داخلی کند و به همین سادگی جانش را از دست بدهد».
لوکیشن پایانی: انبار داروی بیمارستان
میزو، قرص امنیتی در انبار داروی بیمارستانها
«امیر» انباردار داروی یک بیمارستان دولتی است. مسئولیت دشواری که خودش میگوید از آن خسته شده و چندباری درخواست جابهجایی داده است. او تعریف میکند که برخی داروها از جمله همین میزوپروستول تا چه اندازه در بیمارستان حساسیت دارند. حساسیتی که در ماههای اخیر بیشتر هم شده است: «برای اینکه بدانید ما چقدر در کارمان با حساسیت روبهرو هستیم، روند یک رفتوآمد میزو را برایتان میگویم؛ اول اینکه در خود بیمارستان شما اگر بخواهید یک قرص میزوپروستول که ۲۰۰ میلیگرم است به بیمار بدهید باید حتما نسخه از استاد مقیم و متخصص زنان داشته باشید. یعنی رزیدنت سال چهار زنان هم نمیتواند با مهرش پای نسخه برای شما چنین قرصی را تجویز کند. از سوی دیگر افراد امین را در بیمارستان مسئول انبار دارو میکنند. من آن مسئول اصلی هستم و مجددا کسی که دارو را از من تحویل میگیرد هم وظیفه جدی دارد. ابتدا نام، ساعت و تعداد قرص را در دفتر درج میکنم. از کسی که دارو را به او تحویل دادهام امضا میگیرم و فرد متعهد میشود که پس از استفاده از دارو، پوکه را تحویل دهد».
یکبار گمشدن این دارو میتواند مساوی با ازدستدادن شغل برای افراد باشد: «یک بار یک پوکه گم شده بود و خاطرم هست که تمام اتاق جراحی را زیر و رو کرده بودند برای پیداکردن آن پوکه و پزشک هم به شدت تحت فشار بود. چون میدانست اگر پیدا نشود برایش دردسر ایجاد خواهد شد. آن پوکه در نهایت پیدا شد اما تمام آن چندساعت اتاق جراحی را زیر و رو کرده بودند. پزشک میدانست که نهایتا جریمه خواهد شد، ولی فردی را که مسئولیت حمل قرص را بر عهده داشت، میتوانستند بهراحتی سر چنین موضوعی اخراج کنند».
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: نیلوفر حامدی
پینوشت: نیلوفر حامدی به دلیل نوشتن این گزارش برنده جایزه انجمن صنفی خبرنگاران استان تهران شد.