نویسنده: ریانون لوسی کازلت
زاگاه- نرخ موالید در غرب رو به کاهش است. این روند نزولی مدتهاست که آغاز شده اما کاهش ناگهانی اخیر به نظر میرسد مربوط به شیوع پاندمی باشد. من سالهاست که این مبحث را دنبال میکنم و همواره از این اختلاف میان تجربه زیسته و آمارها حیرتزده شدهام. در مقطعی از سال ۲۰۲۰ تقریبا تمامی اطرافیانم یا باردار بودند و یا تازهمادر. دوروبریهایم همه به آن نقطه نهایی امکان و ظرفیت بیولوژیک باروری رسیده بودند. هربار که درباره کاهش نرخ موالید میخوانم، عموما در کنارش گزارشی هم منتشر شده که در آن یک کارشناس اقتصادی یا سیاسی غالبا مذکر از فاجعه عواقب اقتصادی نرخ زادوولد یا اصطلاحا «کمبود نوزاد» میگوید. گویی که نوزادان منابع مالی محسوب میشوند، که البته برای عدهای دقیقا همینطور است.
من از این مردان بهشدت بیزارم. به من این حس را میدهند که ماشین جوجهکشی هستم و باید برای منافع ملی، تولیدمثل کنم. آخرین آمار افت نرخ زادوولد از ایتالیا گزارش شده که به پایینترین میزان خود از سال ۱۸۶۱ رسیده است. مقالهای که درباره این پژوهش در تایمز نوشته شده از دو مرد نقلقول میآورد. یکی از آنها درباره کمبود نیروی کار و قیمت مسکن صحبت میکند. در این مقاله هیچ اشارهای به اظهارنظرات زنان در این زمینه نشده است. زنان تنها به منزله سوژههای منفعل و موظف به فرزندآوری انعکاس پیدا کردهاند.
از قضا، وقتی این مقالهها را میخوانم، «نبرد برای زادوولد» دوره فاشیستی موسولینی برایم تداعی میشود. تمامی این متون به همان ایده وظایف دوران فاشیستی آغشتهاند اگرچه صراحتا موضع خود را اعلام نمیکنند. در ایتالیای فاشیستی، به زنان گفته میشد که موظف به فرزندآوری هستند. زنان نابارور و فاقد فرزند، از کار اخراج میشدند و مردان دارای بیش از شش فرزند از پرداخت مالیات معاف بودند. زنانی که بیشترین تعداد فرزند را داشتند در مراسمی سالانه مورد تقدیر قرار میگرفتند و جایزه دریافت میکردند. سقط جنین ممنوع و دسترسی به لوازم پیشگیری از بارداری محدود شده بود. مردان مجرد و همجنسگرا نیز با مجازات مواجه میشدند. این سیاستها، با شکستی افسانهای همراه بود.
به این موضوع اشاره کردم چون مهم است که پیش از پرداختن به این مباحث، آگاهی تاریخی داشته باشیم. وقتی که زن باشی، یادآوری این هیاهوها میتواند یک زنگ خطر هشداردهنده باشد. اگرچه دوران دونالد ترامپ به پایان رسیده است اما بعید است زنان ماجرای محدودسازی دسترسی به آییودی را که او پس از انتخابات به راه انداخت، فراموش کنند. حق دسترسی زنان آمریکایی به سقط جنین خودخواسته امن و قانونی در معرض تهدید و نابودی است. زنان لهستانی چندی پیش حق انتخاب را از دست دادند. همزمان که هراس اقتصادی در رابطه با نرخ زادوولد تداوم پیدا میکند، طبعا خودمختاری باروری زنان روزبهروز بیشتر با تهدید مواجه میشود. مردان در غیاب ما درباره بدنهایمان گفتگو و تصمیمگیری میکنند.
هیولاسازی از اعتصابگران فرزندآوری (birth strikers) در همین راستا صورت میگیرد. این جنبش فمینیستی اعلام کرده است که تا زمان پایان یافتن بحران اقلیمی و زیستمحیطی از فرزندآوری امتناع میکند. سوفی مکبین استدلال میکند که امتناع از باروری، معضلی ناشی از رویکرد نادرست جوانان جلوه داده میشود که نگرانیهای زیستمحیطی دارند. در واقع مسئله به نگرانی زیستمحیطی تقلیل داده میشود. او از یک رسانه نقلقول میکند که مخالفان فرزندآوری را بابت در تقابل قراردادن والدگری در مقابل زمین سرزنش میکند: «تنها اگر این جوانان بیشازحد نگران محیطزیست، گیردادن به گرمایش زمین را متوقف و برای آینده، پرداختکننده مالیات تولید میکردند، مسئله حل میشد.»
اگرچه اضطرار زیستمحیطی بیتردید یکی از عوامل دخیل در تصمیمگیری افراد درباره فرزندآوری است، اما نباید گذاشت این دغدغه، مانع پرداختن به موانع مهم دیگر شود. موانعی مانند فقدان شدید خدمات مراقبت کودک مقرونبهصرفه، فقدان مسکن، تاوان مادری در زندگی شغلی و اجتماعی زنان، میزان شرمآور مدت مرخصی زایمان برای مردان در بسیاری از کشورهای غربی، تدوام عدم توازن کار خانگی و … . اگر قرار بود صرفا براساس منطق تصمیمگیری کنید، قطعا از فرزندآوری منصرف میشدید.
مشکل حقیقتا همینجا است. اینکه تعمق درباره مادری و پرداختن به این مفهوم (به جز مواردی معدود مانند رمان مادری شیلا هتی)، در قالب یک پرسش فلسفی صورت نمیگیرد. پرسش بنیادین فلسفی که شاید بشود گفت بنیادیترین پرسش زندگی یک زن محسوب میشود. اما نه، همهچیز برمیگردد به تن سرکش زن و امتناع او از خفه شدن و تخطی از تحقق بخشیدن به آنچه که برای اقتصاد ملی مطلوب است. همهچیز بر گردن این تن یاغی هوار میشود. من نگران زنانی هستم که در این پرسش تعمق میکنند. آیا آنها روزبهروز بیشتر مورد هدف راستگراها قرار خواهند گرفت و تصویری هیولاگونه از آنها نمایش داده خواهد شد؟ همین الان هم این زنان مورد تمسخر قرار میگیرند و نادیده گرفته میشوند. زنان احمق برخوردار غربی با آن کلاههای صورتی مسخره، که بابت آتشسوزی جنگلها هایوهوی میکنند و نگران رحمهای خود هستند.
بیشک عدهای مرا پارانوئید خطاب میکنند. واقعا امیدوارم که اشتباه بکنم. در حال نوشتن کتابی هستم که بخشی از آن مربوط به پرسش مادری است. در این راستا متون فدریچی را میخوانم که در تحلیلش از ساحرهکشان اروپای قرون وسطی، آنان را در بستر بحران جمعیتی مورد بررسی قرار میدهد. فدریچی مینویسد: «ساحرهکشی تلاشی بود برای جرمانگاری کنترل باروری و به خدمت گرفتن بدن و رحم زن در راستای افزایش جمعیت، تولید و انباشت قدرت نیروی کار. این موضوع آشنا به نظر میرسد. شاید هم فقط من چنین حس میکنم. اما به هر حال، من از پارامترهای این بحث خوشم نمیآید. زمان آن رسیده مردانی که درباره نرخ موالید از جنبه صرفا اقتصادی اظهارنظر میکنند، عقب بنشینند و مانع شنیده شدن صدای زنان نشوند، زنانی که حضورشان بیشترین اهمیت را در این مباحثه دارد. سیاستمداران و اقتصاددانان دائما ضجه میزنند که «چرا؟ ای وای! چرا این زنان از تکلیف فرزندآوری سربازمیزنند؟» خوب از خود زنان بپرسید. آنها حرف زیادی برای گفتن دارند.
منبع: گاردین