زاگاه- نظریات فمینیستی به عنوان صدایی از آن زنان که در طی تاریخ خاموش یا سرکوب شدهاند، جایگاه ویژهای در جامعه یافته است. فمینیستها در طول تاریخ برای دستیابی زنان به حق رأی، برابری در محیط کار و برخورداری از فرصتهای آموزشی، همچنین به رسمیت شناخته شدن تواناییها، دانش و مهارتهای زنان مبارزه کردهاند. شیوه زندگی ما و بسیاری از حقوقی که امروز داریم نتیجه مبارزات خستگیناپذیر فمینیستهایی است که روزگاری مطالباتشان رادیکال تلقی شده و توسط جامعه نادیده گرفته میشدند.
از اواسط قرن بیستم، جنبش فمینیستی برای آزادی زنان، عمدتاً روی موضوع سقط جنین خودخواسته متمرکز شد. اما این تمرکز بیش از حد باعث شد تا زنانی که مادری را انتخاب کرده بودند، نادیده گرفته شده و کمارزش جلوه کنند.همین موضوع باعث شده که در بحثهای اخیر فمینیستی، “ارزش مادری” به یکی از موضوعات کلیدی تبدیل شود. این تغییر دیدگاه، ضرورت بازنگری در بحث سقط جنین را با در نظر گرفتن اهمیت و ارزش مادری به وجود آورده است.
طرفداران حق انتخاب (Pro-Choice)، سقط جنین خودخواسته را یک انتخاب مهم برای همه زنان میدانند، حتی اگر بسیاری از آنها هرگز به آن نیاز پیدا نکنند. سوزان شروین در مقاله خود با عنوان «سقط جنین از منظر اخلاق فمینیستی» توضیح میدهد که بارداری میتواند بسیاری از زنان را در معرض بیماریهای مختلف قرار دهد، گاهی آنقدر شدید که دیگر قادر به ادامه کار، تحصیل یا انجام کارهای خانه نباشند.او میگوید: «همه زنان نمیتوانند پس از بچهدار شدن شغل، مسیر حرفهای یا تحصیلات خود را متوقف کنند.» زنانی که احساس میکنند «بیش از حد جوان، بیش از حد مسن، یا ناتوان از حفظ روابط پایدار هستند، ممکن است تشخیص دهند که در حال حاضر نمیتوانند از یک کودک مراقبت کنند» (شروین، ۱۹۹۱، ص. ۳۴۵). به گفته شروین، وجود یک کودک میتواند اختلالاتی جدی در زندگی افراد ایجاد کند و پیامدهای آن تا پایان عمر زن ادامه دارد.
در این دیدگاه، برخی از زنان منابع لازم برای مراقبت از کودک را ندارند. بچهدار شدن، وضعیت «سرکوبشده» زن را که از قبل وجود داشته، تشدید میکند. بنابراین، وادار کردن او به پذیرش این مسئولیت، «فشارهای اجتماعی و اقتصادیای را که از اساس به خاطر جنسیتش بر او اعمال میشود، تشدید خواهد کرد» و ممکن است او را مجبور کند که «برای ادامه زندگیاش به مردان وابسته شود» – شاید تا پایان عمر (شروین، ۱۹۹۱، ص. ۳۴۵). این وابستگی اقتصادی، اجتماعی و جنسی به مردان، شکل دیگری از سرکوب زنان است.
برای اینکه زنان واقعاً مستقل باشند، باید نه تنها از وظایف جنسی، بلکه از الزام به فرزندآوری نیز آزاد شوند. ایریگاری (۱۹۹۳، ص. ۴۱۸-۴۱۹) معتقد است که «ما باید مفهوم طبیعت را که در پشت این دستورات (پدرسالارانه) نهفته است، بازتفسیر کنیم»، زیرا تنها در این صورت است که عشق واقعی امکانپذیر میشود. عشق نیازمند رابطهای است که «تابع یک جنسیت نباشد و به تولیدمثل محدود نشود».
طرفداران این دیدگاه معتقدند که برای اینکه زن بتواند از آزادی کامل برای ادامه تحصیل، شغل، کنترل زندگی شخصی و روابط عاشقانهاش برخوردار باشد، باید بر تمایلات جنسی و تولیدمثلی خود کنترل کامل داشته باشد.
فمینیسم در دهه ۱۹۶۰ با هدف ایجاد برابری میان نقشهای زنان و مردان در جامعه وارد بحث سقط جنین شد. با این حال، اکنون درمییابیم که برابری به معنای «یکسانی» نیست. زنان دارای صدایی منحصربهفرد هستند؛ صدایی برابر اما جدا از صدای مردان، صرفاً به دلیل ویژگی زنانه آنها.
این فشار برای دستیابی به برابری، بدون تأکید بر دیدگاه خاص زنان، به جامعه اجازه داد تا زنانی را که تصمیم به مادری میگیرند، بیارزش جلوه دهد. مادری که دیگر مانند گذشته نمیتواند بهطور همزمان به وظایف شغلی و خانگی بپردازد، ممکن است بهعنوان فردی «نابرابر» با مردان دیده شود.
برای پایان دادن به تاریخ سرکوب زنان در جامعه، اکنون فعالان فمینیست دریافتهاند که مادری، ارزشی ذاتی و برابر با جایگاه تحصیلی یا موفقیت شغلی دارد. زنان ممکن است بهعنوان مادر نقشهای متفاوتی داشته باشند، اما این نقشها بههیچوجه کمارزشتر از دیگر نقشهایی که انتخاب میکنند، نیستند.
نویسندگان فمینیست نیز در حال درک این نکته هستند و نظریههای خود را بر این اساس بازنگری و تعدیل میکنند. آدرین ریچ یکی از معروفترین نظریهپردازان فمینیست در حوزه مادری با تمییز دادن « تجربه مادری» و «نهاد مادری» معتقد است که مادری به خودی خود، یعنی ارتباط بالقوه هر زن با قدرتهای تولیدمثلی خود و با کودکان، یک تجربه عمیق، غنی و بالقوه رهاییبخش است. اما ریچ به شدت از «نهاد مادری» انتقاد میکند. این نهاد مجموعهای از قوانین، سنتها، انتظارات اجتماعی، اقتصادی و مذهبی است که در یک سیستم پدرسالارانه، بر زنان تحمیل میشود. به گفته ریچ، این نهاد، تجربه طبیعی و بالقوه مثبت مادری را به یک ابزار سرکوب تبدیل میکند. این نهاد مادری است که باعث میشود زنان احساس کنند به خاطر جنسیتشان تحت فشار قرار گرفتهاند، مجبور به وابستگی اقتصادی به مردان شوند و از اهداف شخصی، تحصیلی یا شغلی خود باز بمانند.
نویسندگان فمینیست همچنین به اهمیت مادری در شکلگیری ذهن زنانه اشاره میکنند. «بین تأمل، قضاوت و احساس، نوعی وحدت وجود دارد. این وحدت را «تفکر مادرانه» مینامم.» (رادیک، ۱۹۸۰، ص. ۱۱۰). این شیوه تفکر، بر اساس اولویت «حفظ کردن» (به جای «به دست آوردن»)، محافظت از موجودات شکننده و نگهداری از آنچه برای زندگی کودک ضروری است، شکل میگیرد.
سارا رادیک، فیلسوف فمینیست آمریکایی که عمدتاً به خاطر کارش بر روی مفهوم “تفکر مادرانه” (Maternal Thinking) شناخته میشود، معتقد است که مادری صرفاً یک نقش بیولوژیکی یا اجتماعی نیست، بلکه یک «تمرین» فکری و اخلاقی است. این تمرین، مجموعهای از مهارتها، ارزشها، عواطف و قضاوتها را در بر میگیرد که از مراقبت از کودک نشأت میگیرد. «تفکر مادرانه» نوعی خاص از اندیشیدن و عمل کردن است که بر پایه نیازهای کودک و حفظ زندگی او بنا شده است.
رادیک در ادامه میگوید که مادر خود را در موقعیتی آسیبپذیر قرار میدهد. او مسئول رشد نادرست یا ناکارآمد کودک تلقی میشود. بنابراین، مادر هم در پی حفظ جان کودک است و هم تلاش میکند او را به فردی تبدیل کند که از سوی جامعه پذیرفته شود.
رادیک برخلاف دیدگاههای سنتی که فضایل مرتبط با زنانگی و مادری را کمارزش میدانند، معتقد است که “تفکر مادرانه” فضایل ارزشمندی را در خود جای داده است. او به طور خاص به “فروتنی” و “شادمانی مقاوم” اشاره میکند. او در تعریف فروتنی مینویسد، از آنجا که مادر همواره در معرض آسیبپذیری کودک و محدودیتهای خود قرار دارد، فروتنی را میآموزد. او مسئول رشد و سلامت کودک تلقی میشود و این مسئولیت، نوعی تواضع عملی را در او ایجاد میکند. رادیک همچنین میگوید: «مادری تجربهای است که هم چالشبرانگیز و هم پاداشدهنده است. شادمانی مادر اغلب از طریق غلبه بر مشکلات و دیدن رشد و شادی کودک به دست میآید که این «شادمانی مقاوم» نامیده میشود.»
رادیک تأکید میکند که ارزش زنان به عنوان مادر، نه تنها توسط جامعه بلکه حتی از سوی زنانی که هنوز مادر نشدهاند نیز اغلب نادیده گرفته میشود. از نظر تاریخی، فضایلی چون فروتنی و خوشرویی، مفاهیمی کماهمیت و فرعی تلقی شدهاند، اما این امر نتیجه سرکوب پدرسالارانه است که مانع از دیده شدن شکل اصیل و رهاییبخش مادری میشود.
زنها ممکن است شکل اصیل و ارزشمند مادری را که قابل دستیابی و رهاییبخش است، نبینند. مادریِ خالص و رهاییبخش شامل ـ«پایداری در حفظ آفریدههای غیرضروری اما زیبای فرهنگی است که مادران خلق کردهاند» (رادیک، ۱۹۸۰، ص. ۱۱۳) به این معنی رادیک مادری را صرفاً به معنای زیستی یا مراقبتی محدود نمیکند. او آن را به یک فعالیت فرهنگی و خلاقانه گسترش میدهد. مادران نه تنها موجودات زنده، بلکه «آفریدههای زیبا» (مانند هنر، ارزشها، سنتها، روابط) را نیز خلق و حفظ میکنند. این «آفریدههای غیرلازم» به معنای غیرضروری برای بقای صرف هستند، اما برای غنای زندگی انسانی و فرهنگی بسیار مهماند. پایداری در حفظ این زیباییها، نشانهای از مادری رهاییبخش است
شاید اکنون بتوانیم بحث سقط خودخواسته جنین را با در نظر گرفتن دیدگاههای جدیدی که دربارهٔ مادری مطرح شدهاند، از نو ارزیابی کنیم. اگر مادری دارای ارزشی ذاتی و رهاییبخش برای زن است، ارزشی که در جای دیگری قابل دستیابی نیست، پس شاید وقتی زنی بهدلیل محدودیتهای اقتصادی، تحصیلی یا شغلی مجبور به سقط فرزندش میشود، در واقع از رسیدن به این ارزش محروم میشود.
فمینیسم باید با فرهنگ بهگونهای درگیر شود که هم از زنان در فرایند فرزندپروری حمایت کند و هم مردان را تشویق نماید که نسبت به فرزندی که پدید آوردهاند، مسئولیتپذیر باشند. به بیان دیگر این «نهاد مادری» است که از منظر فمینیستی مورد انتقاد است و میبایست دگرگون شود و نه «تجربه مادری».
جامعهای که در زندگی مادران و فرزندان فعالتر باشد، به زنان این امکان را میدهد که بدون چشمپوشی از مادری، به دنبال اهداف تحصیلی و شغلی خود بروند. در چنین شرایطی، نگهداری و مراقبت از فرزند به مسئولیتی جمعی تبدیل میشود و جامعه نیز در قبال آن سهم دارد. بنابراین، زنان دیگر تنها کسانی نخواهند بود که مجبورند تمام زندگیشان را فدای انتخاب مادر شدن کنند.
نویسنده: کالی ادجینگتون
منبع:
chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/https://digitalcommons.cedarville.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1040&context=cedar_ethics_online