زاگاه- نزدیک کریسمس سال ۲۰۱۵ بود که پرسشی در صفحه کامپیوتر ویکتوریا الدر ظاهر شد. از سایت پرسش و پاسخ کورا آمده بود که او به تازگی در آن عضو شده بود. در آن زمان چیز زیادی راجع به این سایت نمیدانست، به جز اینکه بستری بود که کاربران سوالهایشان را پست میکردند و سایرین تلاش میکردند تا به بهترین شکل به آن پاسخ دهند. سوالهایی مانند اینکه «مرد کت شلوار زرد در گانگنام استایل کیست؟» یا «اگر زمین مکعب بود، گرانش چه تفاوتی میکرد؟» به نظرش سایت جذاب و آموزندهای بود. آن بعدازظهر سوال این بود: «پشیمانی از بچهدار شدن چگونه احساسی است؟»
الدر که برای یک شرکت وام مسکن در لافایت لوییزیانا کار میکند و آدم اهل عمل و صریحی بود، شروع به نوشتن کرد. او ۴۷ ساله بود و به عنوان مادر یک پسر ۱۷ ساله فکر کرد که شاید تجربیاتی برای انتقال دادن به دیگران داشته باشد: «این فقط داستان من است، نمیتوانم از جانب دیگران حرف بزنم.» الدر اینگونه شروع کرد. برخلاف شخصی که سوال را مطرح کرده بود، او از اسم واقعیاش استفاده کرد: «من برای بارداریام برنامهریزی کرده بودم و فکر میکردم که خیلی برای بچه داشتن مشتاقم. با اولین مردی که مشتاق به داشتن بچه بود ازدواج کردم، با آگاهی به اینکه تصمیم اشتباهی میگرفتم، اما گمان میکردم که به اندازه کافی برای انجامش قوی هستم.»
او میگوید در عرض دو سال پس از تولد دخترشان، شوهرش هرروز بیشتر و بیشتر غایب میشد و سپس در سال ۲۰۰۸ بطور کلی ناپدید شد. مجبور بود برای حفظ همهچیز چه از منظر مدیریتی و چه از نظر مالی، تلاش کند اما مشکل واقعا این نبود: «عمیقتر از این حرفها بود.» او درباره روزی که دخترش متولد شد، دقیقا لحظهای که آن بچه نحیف روی بازوهایش قرار گرفت میگوید: « حس کردم و هنوز حس میکنم که اشتباه کردم.»
نه اینکه او به دخترش علاقه نداشت. این تمایز مهمی است که باید قائل شویم، این موضوع را اولینبار که با هم حرف زدیم به من گفت. این واقعیت مادرشدن بود: « قداست مادری». او در پست کورآی خودش توضیح داد: «مطمئنا موضوعی است که میتواند از واقعیت ناشی شود. احساساتم مرا دچار وحشت میکرد و فکر میکردم حتما مشکلی در من وجود دارد.»
به نظر میرسید اعتراف به چنین حسی در یک پلتفرم نیمهناشناس آنلاین، تا حدی منطقی باشد. اما عکسالعملها چیز دیگری را نشان داد: «به روانشناس مراجعه کن.»، «تزلزل و عذاب وجدان و احساسات خودمحورانه و خودخواهانهات رو برطرف کن و وظیفه پدر و مادریت رو درست ایفا کن.»، «این را از فرزند یک مادر مضطرب، خودمحور، خودشیفته، روانپریش و پدری خودخواه، بدرفتار و در نهایت غایب بپذیرید.ـ دخترت ممکنه به نظر نرسه که از انتخابهای بد تو تاثیر گرفته اما به حرف من گوش کن، او قطعا تحت تاثیر قرار گرفته.» اینها تنها شماری از ششصد کامنتی است که پای نوشته او پست شده بود.
الدر معتقد است که مردم دوست ندارند بشوند که مادران از مادربودن خود پشیمان باشند و یا اصلا نخواهند که مادر باشند و مفهوم مادری عمیقا با باورهای کلیشهای گره خورده است. با اینحال در کنار این ابراز خشم از سوی کاربران، حجم قابل توجهی از ابراز همدردی و تسکین نیز وجود داشت: «این پاسخی بسیار سخت و شجاعانه است.»، «هرکسی که میگوید والد بودن را دوست دارد، یا دروغگو است یا مواد مصرف کرده.» پدری نوشته بود که زندگی او به یک ماشین تبدیل شده است.
از الدر پرسیدم که اگر میتوانستی به عقب برگردی، آیا تصمیم میگرفتی که بچهدار نشوی؟ « مطمئنا». دختر او مورگان اکنون ۱۸ ساله است، از او خواستم اگر مورگان تمایل داشته باشد با من حرف بزند و داستان را از سمت خودش تعریف کند، الدر گفت که حتما ایرادی ندارد. فردا عصر زمان خوبی است و شماره مورگان را به من داد.
من انتظار نداشتم که الدر یا دخترش تمایل داشته باشند با من حرف بزنند. پشیمانی از داشتن بچهات موضوعی نیست که بشود بهراحتی از آن صحبت و علنیاش کرد. تصور غالب جامعه این است که زنان به طور مشخص از والدشدن احساس شادی میکنند. رسانههای اجتماعی این تصویر را اغراقنمایی کردهاند: «بدنهای سفت و کشیده پس از تولد بچه در اینستاگرام، سلفیهای مادر و فرزندی که به عنوان عکسهای پروفایل در فیسبوک استفاده میشوند و طیفی از بازنماییهای اینچنینی که مادری را به جای یک عمل گذرا به هویتی همیشگی تبدیل کرده است. بسیاری از مردم به کالایی شدن والدگری و دشواری برقراری تعادل میان کار و زندگی اعتراض میکنند. بسیاری از این تصویر جدید مدرن از مادری انزجار دارند، اما همچنان تعداد کمی از افراد آشکارا از پدر و یا مادر شدن اظهار پشیمانی میکنند.
اما والدین در فرومهای ناشناس در موردش حرف میزنند. مادران بحث داغی در این پلتفرمها با عنوان «نفس عمیق بکشید، من از بچهدار شدن پشیمانم» به راه انداختهاند: «عکسی از خودمان دارم که آنها پنج و سه سالهاند و من در مرز خودکشی به نظر میرسم و نکته این است که خودم آن را حس میکردم.» فرد دیگری میگوید: «من هیچ ایدهای نداشتم که مادری میتواند انقدر سخت و کثافت باشد.»
در فیسبوک صفحهای به نام «من از داشتن بچه پشیمانم» که با عکسهایی از زنان که روی پیشانیشان نوشته شده است «گناهکار» تصویرسازی شده است. در توضیحات معرفی این صفحه آمده است: «این پیج اینجاست تا به همه مادران و پدران نشان بدهد که پشیمانی از والد شدن، مسئلهای غیرطبیعی نیست و نباید تابو باشد.» وقتی صفحه را پایین میروید نوشته شده: «زنان و مردان نباید به خاطر احساس ندامت و ناخرسندی شرمنده باشند.». این گروه ۵۸۰۰ دنبالکننده دارد. در این صفحه از مصائب والدگری صحبت میشود، از افسردگی، بدهی، استرس و فشار شدید و همچنین ناتوانی در برقراری ارتباط با فرزند یا فرزندان.
پدری نوشته است: «من دختری تقریبا پنج ساله دارم. چهار سال ابتدایی زندگیاش، همواره از داشتنش پشیمان بودم. دیدن دوستان مجردم، یا دوستان متاهل بدون فرزندم، موجب حسودیام میشد. انگار مرده بودم و زندگی سابقم را از دست داده بودم. به زندگی جدیدی با لذت کمتر، سکس کمتر، خواب کمتر و سرگرمی کمتر وادار شده بودم. امیدوارم که مردم در مورد این بیشتر و راحتتر حرف بزنند. ممنونم، مردم واقعی که با احساساتشان صادقند. به گمانم بیشتر والدین واقعا رنج میکشند اما با لبخندی دروغین بر لب ساکت میمانند.»
نویسندگان معدودی به این موضوع پرداختهاند. کورنی مایر، سایکوآنالیست فرانسوی، مادر و نویسنده کتابی پرفروش با عنوان «بدون بچه، ۴۰ دلیل موجه برای مادرنشدن». وقتی این کتاب در سال ۲۰۰۸ درآمد، در تمام برنامههای تلویزیونی فرانسوی، در تمام کتابفروشیها و در تمام قفسههای کتاب به نمایش درآمد و تبلیغ شد. والدین جلو آمدند تا در مورد این موضوع بحث کنند و مایر با ارجاع به مردمی که بهتازگی احساس پشیمانی از والد شدن را اظهار میکردند آن را به عنوان یک «جنبش» توصیف کرد. بیبیسی او را در ردیف صد زن الهامبخش جهان در سال ۲۰۱۶ قرار داد.
سبک نوشتار مایر طنز است و به نیهیلیسم فرانسوی میماند. اما واضح است که چرا بعضی از مردم کتاب او را شوکهکننده میدانند. در همان صفحه اول، نقلقولی از میشل ولبک وجود دارد: «کودک یک جور کوتوله شریر و ذاتا بیرحم است.» عناوین فصول شامل « بچهها ناقوس مرگ رابطه زوجها هستند»، «فرزند شما همواره ناامیدتان میکند» و «اینکه بخواهید خود را به هر قیمتی بازتولید کنید، اوج ابتذال است» میشود. چند روز بعد مایر از من خواست که سوالهایم را برایش ایمیل کنم، چون انگلیسیاش برای یک گفتگوی رودررو چندان خوب نبود. او یادآوری کرد که ۱۹ کتاب دیگر هم نوشته است، و چندتایی از آنها هم پرفروش بودهاند، در مورد موضوعات جالب دیگر (یک تفسیر لاکانی از زندگی دوگل). او حوصلهاش از صحبت کردن درباره بچهها سر رفته است.
زمانی که منتظر بودم مایر به سوالاتم جواب دهد، کمی بیشتر با ویکتوریا الدر حرف زدم: «وقتی نوجوان بودم، از بسیاری از بچههای خالهها و داییها مراقبت میکردم. اصلا نمیخواستم که هیچوقت مادر باشم.» ناگهان در اواخر بیست سالگی، این ضرورت فرزندآوری از ناکجا به سراغم آمد و برایم شوکی واقعی بود.» بارداریام عالی بود. درد زایمان اما شکنجه بود. سه روز طول کشید و در نهایت پس از تزریق آمپول و دارو، به دنیا آمد. «عجیبترین تجربه زمانی بود که برای اولینبار او را در دستانم گذاشتند. آه، نه. من چکار کردم؟ این اشتباه بزرگی بود.»
«نمیدانستم با او چه کنم، میخواستم شیرش بدهم اما نمیتوانستم و سینهام را نمیگرفت.» الدر توضیح میدهد که افسردگی پس از زایمان این پشیمانی را تشدید کرد و با رفع افسردگی هم احساس ندامت از بین نرفت. او سعی کرد که مثبت بماند: «امیدوار بودم که این احساسات در نهایت از بین بروند.» اما چنین نشد.
این احساسات در مورد بچه نبود: «من عاشق دخترم هستم و همیشه از او به عنوان بزرگترین دستاورد زندگیام یاد میکنم. اگر اتفاقی برای او میافتاد، من هرگز تسلی نمییافتم. پشیمانی من به این دلیل نبود که او را دوست نداشتم یا او را نمیخواستم یا اینکه او مشکلی دارد. اصلا تقصیر او نیست که من نباید مادر میشدم. او واقعا بینظیر است و من دائما احساس گناه میکنم و عذاب وجدان دارم. نه به این دلیل که به عنوان یک مادر شکست خوردهام، بلکه بخاطر اینکه نمیخواهم که والد باشم.» این اتفاق مربوط به ژانویه سال گذشته بود. دو ماه بعد مادری دیگر اینبار در آلمان، پشیمانیاش را عمومی کرد.
پایان بخش اول