نوشته: سالی تیسدل
ترجمه و تلخیص: بنفشه جمالی
زاگاه- ما اینجا سقط جنین انجام میدهیم. این تمام کاری است که میکنیم. لحظات خستهکننده و سختی را پشت سر میگذارم بهطوری که میگویم دیگر تحمل دیدن یک تشت خون باقیمانده از سقط جنین را ندارم. برای همین اتاق جراحی را ترک میکنم تا به کار دیگری برسم. به زودی با یک زن هجده ساله برای چهارمین بار صحبت خواهم کرد. آستینش را برای گرفتن فشار خون و چک کردن جای سوزنهایی که بر بازویش نمایان هستند، بالا میزنم. زن آنقدر به مواد معتاد است که برای تزریق از پوست شل بالای بازوهای خود نیز استفاده کرده است. آرنجهای او پر است از کبودی. زن از اینکه میفهمد چهارماهه باردار است جا میخورد. خودم را برای یک تشت خون دیگر آماده میکنم.
«چه طور میتوانی تحمل کنی؟» گاهی اوقات حتی مراجعینم هم این سوال را میپرسند. آنها دستگاهها را میبینند، ابزارهای عجیب و غریب، خون و آخرین ضربه که به بارداری خاتمه میدهد. گاهی اوقات خودم هم این لحظات را تجربه میکنم، زمانی که به شکم برآمده یک زن نگاه میکنم و در وجودم غم و اندوه را حس میکنم؛ اما تنها چیزی که در این لحظات نیاز دارم گفتگو و مصاحبتی دیگر است. داستانی شبیه به همان داستانی که پیشتر گفتم. یک شباهت عجیب و بیحسکنندهای در کمین این شغل نشسته است: همان سؤالها، همان جوابها، حتی همان لحن لرزان صداها.
در خصوص این شغل، گفتن و توضیح دادن اینکه چه قدر در بیشتر مواقع از آن رضایت دارم، بسیار دشوار است. ما اینجا میخندیم. خوب است که تمام روز را با زنان بگذرانی. من پیوندهای عاطفی ناگهانی و گذرایی را که با مراجعینم پیدا میکنم، دوست دارم. لحظاتی احساس قدرت میکنم و لحظاتی احساس ضعف. ناگهان زنی سروکلهاش پیدا میشود و از من قدرت و مهارتی را که دارم، طلب میکند. چیزی که من ارائه میکنم قدرت نیست، بلکه سرسخت بودن و مهارتی است که مشتاقانه به آنها میدهم. برخی از مراجعین احساسات لطیفی را در من بیدار میکنند و برخی دیگر موجب یکه خوردنم میشوند. هر دوی این رفتارها باعث میشوند که به یک تعادل برسم.
نگاه من به سقط جنین خودخواسته اینگونه است، گویی با تلسکوپ بر روی صخرهای ایستادهام و به چشماندازی بینظیر نگاه میکنم. من میتوانم با چشمانم تمام جزئیات منظره را واکاوی کنم. فاصله و اندازهها را بسنجم یا چشم بر لنز تلسکوپ بگذارم و روی جزئیات کوچک متمرکز شوم. در سقط جنین امر مطلق باید بسته به شرایط در نظر گرفته شود؛ زیرا هر دو واقعی، سخت و دارای اعتبار هستند. چگونه میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ چگونه میتوانیم از انجام آن امتناع کنیم؟
هر سقط جنین پیامی از شکست ما در محافظت و مراقبت از خودمان است. هر تشت خونی که خالی میکنم یک تعهد است، اما تعهدی که مدتها است شکسته شده است. من با وعده کنترل بارداری بزرگ شدهام. من هم همانند بسیاری از زنان همسنوسالم، بهمحض شروع فعالیت جنسی، قرص مصرف کردم. خطر بارداری درحالیکه پیشگیری از آن بسیار آسان بود احمقانه به نظر میرسید و موفقیت من در پیشگیری از بارداری بخشی از وعده آموزش اجتماعی بود که به من داده بودند؛ اما پیشگیری از بارداری بیشتر از آنچه تحقیقات آزمایشگاهی نشان میدهند، شکست میخورد. بسیاری از مراجعین ما زنانی هستند که قرص مصرف کردهاند و شکست این روش در محافظت از آنها یک حقیقت تکاندهنده است. ما مراجعینی داریم که نابارور شدهاند و همسرانشان وازکتومی انجام دادهاند. این اتفاقها با آمار نمیخوانند اما واقعیتی هستند که به صفحه زندگی این زنان وارد شدهاند. من خشم و شرم این زنان را در یک دست نگه میدارم و در دست دیگرم تشت خون را. فاصله بین این دو، فاصلهای که تا رسیدن به آن قدم برمیدارم، بهاندازه یک سقط جنین است.
مراحل انجام سقط جنین به طرز باورنکردنیای سادهاند. زنان شگفتزده میشوند، گویی انتظار دارند قصه پررمزوراز پیشگیری از بارداری، پایانی پیچیدهتر از آنچه میبینند داشته باشد. در سه ماه اول بارداری با یک ساکشن چنددقیقهای همهچیز به شکل شستهرفتهای مرتب میشود. به زن والیوم میدهیم و هنگامی که قرص اثر خود را گذاشت، او را به پشت خوابانده و دکتر از طریق ساکشن محتویات داخل رحم را خارج میکند. همه این اتفاقات در چند دقیقه رخ میدهند. چنددقیقهای که ممکن است برای زن طولانی به نظر بیاید. معمولا رحم به دلیل تخلیه ناگهانی خود دچار انقباضات و گرفتگی پیدرپی میشود.
دارم یاد میگیرم تا سایههایی را که از صورت زنی که نگهداشتهام میگذرند، از هم تشخیص بدهم. در حالی که دکتر در میان پاهای بازشده زن مشغول به کار است، من کنار میز میایستم. دستان زن را در دستانم میگیرم. به چشمانش نگاه میکنم. موهایش را نوازش میکنم. از شغلش میپرسم. از خانوادهاش و او نامفهوم به من جواب میدهد. با هم صحبت میکنیم. به چشمان هم چشم میدوزیم. سایههایی را که بدون خبر و ناگهانی از چهره زن بالا میروند و صورت او را یکباره تیره میکنند، تماشا میکنم. چهره زن بهیکباره منقبض و قطرات اشک بر گونهاش جاری میشوند. من یاد گرفتهام لرزش چانه، نفس کشیدنهای سریع و هقهقهای غافلگیرکننده را که بهمحض شروع ضربههای دستگاه آغاز میشوند، پیشبینی کنم. میدانم این درست زمانی است که گرفتگی عضلات بیشتر و بیشتر میشود و اشکها به دنبال درد میآیند. انتظار به پایان رسیده و سقط جنین به واقعیت پیوسته است.
من هرروز از تشابهات و تفاوتهایی که در اینجا میبینم شگفتزده میشوم. چگونه این وضعیت دشوار اما متداول میتواند تا این حد تفاوت زنان را نشان دهد. زنی ۲۱ ساله بیسواد، بیکار و بدون خانواده در ماه پنجم پنجمین بارداری خود است! مادری ۴۲ ساله و صاحب دختری نوجوان از بارداری خود شوکه شده است و حاضر نیست آن را به همسرش خبر بدهد. مادری ۲۳ ساله و صاحب دو فرزند که هفتمین سقط جنین خود را تجربه میکند و بسیاری زنانی که در سیسالگی اولین سقط جنین خود را تجربه میکنند. برخی خونسرد و خویشتندارند و برخی دیگر عصبی و پرخاشگر. برخی غیرارادی میخندند و بسیاری دیگر گریه میکنند.
من با دختر ۱۶ ساله بیسوادی که مورد تجاوز قرار گرفته بود صحبت کردم. او به سوزاک مبتلا بود. او از سردردهای کشندهاش، از حملات تنگی نفس و حالت تهوعش میگفت. دختر با لبخندی آرام میگفت: «گاهی فکر میکنم دو انسان متفاوت هستم و با خودم صحبت میکنم.» شرایط را برای او توضیح میدهم. او با حوصله گوش میدهد و بعد دستهایش را مقابل شکمش میگیرد.
– کی بچه در شکم من بزرگ میشود؟
– از او میپرسم منظورت چیست؟
– دختر در حالیکه همچنان لبخند میزند میگوید: خب، آیا اینطور نیست وقتی زنها بزرگ میشوند، بچه هم درون شکمشان بزرگ میشود؟ آیا بچهها از تخم بیرون نمیآیند؟
اولین سوال من در گفتگو با زنانی که به اینجا میآیند معمولا یکسان است. همانگونه که با زن در سالن قدم میزنم یا روی صندلی مینشینیم و پروندهاش را میخوانم، سعی میکنم وضعیت را بسنجم و کلمات مناسبی را به کار ببرم. با برخی شوخی میکنم. با برخی گپ دوستانه میزنم؛ اما از تمام این زنان یک سوال مشترک میپرسم: «آیا مطمئن هستید که میخواهید سقط جنین انجام دهید؟» اکثرا با لبخندهای محزونی سر تکان میدهند و میگویند بله. برخی آه میکشند. برخی سعی میکنند بهانهای بیاورند و برخی حتی درصدد عذرخواهی و بخشش برمیآیند. در ادامه سعی میکنم با کلمات و لحن مناسب مراحل سقط جنین را برای آنها توضیح دهم. همه میخواهند بدانند چه قدر درد در انتظارشان است: «خواهرم گفته است، شنیدهام، دوستم گفته است که سقط جنین خیلی وحشتناک است.»
سقط جنین مسئلهای در خصوص انتخاب، حریم خصوصی و محافظت از خود است. در طول کارمان با مواردی که عدم قطعیت در پشت آن نهفته است روبهرو میشویم: مثلا دخترانی که آنقدر کمسنوسالند که خود بهتنهایی نمیتوانند برای جراحی رضایت بدهند یا زنانی که بیمارند یا از بیماریهای روانی رنج میبرند. چنین مواردی که تعدادشان هم کم نیست نوعی شفقت و گاهی بیحوصلگی را به همراه دارند: آنها سرعت کار را پایین میآورند.
ما آنقدر مشغولیم که گاهی نمیتوانیم به دنبال اصول اخلاقی بگردیم. ممکن است برخی از زنان در پشت درهای بسته نگرانیهای خاص یا رویاهای آزاردهندهای را مطرح کنند؛ اما به طور کلی در کار ما تردید و دودلی جایی ندارد. ما هرروز تماسهای تلفنی زیادی از زنانی دریافت میکنیم که وقتی میشنوند امروز نمیتوانیم آنها را ببینیم یا همین امروز عملشان را انجام بدهیم، آزرده میشوند. آنها در خصوص هزینهها بحث میکنند یا از ما میخواهند بعد از ساعت کاری بمانیم تا بتوانیم خواسته و نیاز آنها را برآورده سازیم. سقط جنین آنقدر امری متداول و معمول است که فرد فکر میکند باید مثل یک مانیکور سریع، ارزان و بدون درد باشد.
من سعی میکنم از کنار یک سری از مسائل بیتفاوت بگذرم. این به معنی سهلانگاری و غفلت نیست. اگر میخواستم در خصوص همه مواردی که با آن روبهرو میشوم وسواس به خرج بدهم، نمیتوانستم اینجا دوام بیاورم. در هفته بیش از صد سقط جنین انجام میدهیم. در هر مقطع زمانی هرکدام از ما در مسیر حرفهای خود، مرزها و اصولی را برای خود ترسیم کردهایم و بدانها پایبند هستیم. برای برخی از پزشکان هفتهای که زن باردار برای سقط جنین مراجعه میکند، مرز است. برای برخی دیگر تعداد سقطهایی که زن مکررا انجام داده است؛ اما این مرز و اصول میتوانند سیال باشند: مرز من این است که به مراجعینم اجازه بدهم مسئولیت کاری که انجام میدهند را خودشان بپذیرند و من بار قضاوت نکردن آنها را به دوش میکشم.
این شهر دارای چندین «مرکز بارداری بحرانی» است که در کتب زرد آگهی شدهاند. آنها دفاتر کوچکی هستند با کارکنانی که بهطور داوطلبانه کار میکنند. به زنان تستهای بارداری رایگان میدهند و پوسترهای براق و فیلم از جنینهای مرده به نمایش میگذارند. من اخیرا مراجعی داشتم که مادرش از اعضای فعال در جنبش سقط جنین بود. زن جوان به یکی از این مراکز مراجعه کرده بود و به او گفته بودند دکتر او را مجبور خواهد کرد تا بدن جنین تکهتکه شدهاش را لمس کند. به او گفته شده بود درد وحشتناکی را تجربه خواهد کرد و شاید دیگر هیچوقت نتواند دوباره بچهدار شود! این دروغها بارها و بارها در خانه و محل کار برای زن بازگو شده بود، اما خوشبختانه زن آنقدر عاقل بود که این دروغها را باور نکند.
ما بر این موضوع که جنین با انسان متفاوت است- حتی اگر شباهت ظاهری باهم داشته باشند- اصرار داریم. جنینی که دارای شکلی گولزننده است: انساننما، ناتوان، بهاندازه یک کف دست. آیا میتوانید جنسیت جنین را به من بگویید؟ این سوال از من بارها پرسیده شده است. این سوال را بارها از زوجها شنیدهام. زوجهایی که دختر را سقط میکنند و پسر را نگه میدارند. و همین یکی از دلایل سقط جنین است، هنگامیکه برای جنین ارزشی قائل میشویم که با تغییر شرایط میتواند تغییر کند. اگر پیوند انسان با کودک همانند پیوند حیوانات با بچههای خود بدوی و ناپایدار بود، سقط جنینی هم وجود نداشت. اگر دلیل رابطه جنسی تنها بچهدار شدن و نگهداری از نوزاد تا زمان مشخصی بود، سقط جنینی وجود نداشت.
من گاهی این رابطه غریزی صرف را در هنگام سونوگرافی حس میکنم. ما سونوگرافی انجام میدهیم تا زمان دقیق بارداری را تشخیص بدهیم. تا ببینیم آیا به لحاظ قانونی امکان انجام آن سقط جنین وجود دارد یا نه. زنان از گروههای مختلف سقط جنین را تجربه میکنند: پیر، جوان، فقیر، پولدار، تحصیلکرده یا بیسواد. من زنانی را میبینم برای اولین و تنها سقط جنینی که داشتهاند خود را به طرز وحشتناکی سرزنش میکنند. زنانی که برای سه یا پنج بار و با داشتن سه کودک به ما مراجعه میکنند. زنانی که یادشان نمیآید قرص خوردهاند یا نه.
ما به راحتی در خصوص انتخاب صحبت میکنیم اما انتخاب در مورد چه چیز؟ وعدههای زیادی داده میشود. وعدههای شیرین داشتن عشق و خانواده امن. داشتن آموزش و پیشرفت. وعده رهایی: رهایی از شکست، رهایی از بیولوژی. دفاع اولیه فمینیستها در خصوص حق سقط جنین با سؤالهای زیادی همراه بود. یکی از این سوالها این بود: آیا بیولوژی سرنوشت ما است؟ پاسخ این است: بله گاهی اوقات اینچنین است. زنانی که کمترین انتخاب را در زندگیشان دارند، بیشترین بهرهمندی را از حق سقط جنین خواهند داشت.
امان از ناآگاهی و عدم آموزش. زنی را به اتاق برای معاینه بردم و از او خواستم لباسهایش را در بیاورد. وقتی به اتاق بازگشتم دیدم هنوز لباس زیر به تن دارد. زن گیج پرسید آیا باید این را هم در بیاورم؟ برخی از زنان قسم میخورند رابطه جنسی نداشتهاند و برخی نمیدانند رحم چیست! برخی نمیدانند اسپرم و تخمک چگونه به هم میرسند و رابطه جنسی چگونه میتواند به تشکیل جنین بیانجامد.
در پایان روز کاری من شیشهها و وسایل را تمیز میکنم. تشتهای خون را خالی میکنم. از سینک بوی غلیظ خون به مشام میرسد. سقط جنین من را مجهز به ابزارها و احساسات پیچیده کرده است. زندگی کردن با چالشهای مداوم، بدون ترس اما همراه با غم و اندوهی که گاهگاه خودی نشان میدهد. همانطور که در فریزر را میبندم به دنیایی فکر میکنم که دیگر اینگونه زندگی کردن ضرورتی نداشته باشد و سپس به دنیای واقعی که در آن زندگی میکنیم برمیگردم.
منبع: مجله هارپر اکتبر ۱۹۸۷